امروز پنج شنبه 1403/01/09
Skip to main content
×

هشدار

اجزای کامپوننت را به یک آیتم منو اختصاص بدهید

دکتر سیدمحمدرضا تقوی استاد دانشگاه شیراز و عضو پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی در یادداشتهایی به دستاوردهای پژوهشکده تحول دانشگاه شیراز پس از یک دهه تلاش پرداخته است که در ادامه قسمت بیست و هشتم آن‌را می خوانید:

مبنای منطق عام چیست و چگونه به آن می توان رسید؟

بدون مدل و الگویی که بتواند به طور همه‌جانبه موضوعات و مسائل را ببیند، نمی‌توان وارد برنامه‌ریزی شد. این مدل و الگو باید متكی به منطقی باشد كه بتواند ارتباطات را به صورت منطقی بررسی كند و كُل درست كند. حداقل به ٣ منطق نیاز است که بتوان ٣ بُعد برنامه یعنی بُعد حجیت، كه اتصال آن با منابع دینی را تامین می نماید، بُعد معادله‌سازی و بُعد اجرایی را پوشش دهد. برای این که این ٣ بعد بتواند یك نگاه همه‌جانبه داشته باشد، این ٣ منطق باید مبتنی بر یك منطق عام باشد تا منطق‌ها نتوانند هم‌دیگر را نقض كنند. بنابراین، مبنای واحد را باید در یك منطقِ عامِ شامل جستجو نمود.

در پاسخ به این پرسش که منطق عامِ شامل را چگونه می‌توان به دست آورد؟ به چند نکته توجه داده می شود: اول این که ظرفیت منطق هیچوقت مطلق نیست چون خودش در زمرۀ معارف بشری است و خودش قابلیت رشد و توسعه دارد. یعنی این طور نیست كه بتوان به منطق عامِ مطلقی دست یافت كه قدرت بررسی و شناسایی همۀ پدیده ها را داشته باشد. اساساً یك منطقِ انتزاعی كه خارج از زمان و مكان قابلیت توصیف داشته باشد، در فضای حركت، تركیب و كل‌نگری، قابل تصور نیست. حتا زمانی که از علم بحث می شود نمی توان آن را جزء مجردات، به معنی این که اساساً خارج از زمان و مكان است، تلقی نمود. این حرف هم به معنی این نیست که علوم مجردی خارج از زمان و مکان وجود ندارد؛ بلکه به این معنی است که ما در حال تدوین منطق علمی هستیم که می تواند ما به اذای بین الاذهانی داشته باشد. حتماً ما به علم حضوری، هم معتقد و هم باید بتوانیم آن را با معیارهای خاص خود، در دایره ی علم وارد نموده و جایابی نمائیم. دوم؛ منطق تولید علم زمانی خاص و یا تاریخ مصرف دارد. زمانی که این زمان بگذرد منطق ها كهنه خواهند شد و نیاز به منطق‌های جدید با قابلیت های بالاتر به وجود می آید.

همان طور که مطرح شد مبنای واحدی نیاز است برای این كه بتواند سه منطق مزبور را به هم پیوند دهد و یك منطق عام درست كند. تدوین این منطق عام نیازمند رعایت نکاتی است از جمله: ۱) بتواند تعاریف منطقی‌ از وحدت و كثرت، زمان و مكان، علم و اختیار ارائه نماید، ۲) منطق عام باید بتواند یك مفهومِ از حدِّ اولیه ارائه نماید. این حدِّ اولیه باید مبنایی ارائه كند تا عام‌ترین، جامع ترین و شامل‌ترین الگویی كه می تواند همۀ پدیده ها را توصیف كند و هیچ پدیده‌ای از این توصیف خارج نباشد، را شامل شود. درحقیقت آن مبناست كه باید درون همۀ كَثَرات چرخش پیدا كند و بتواند یك نظام بزرگ درست كند. آن مبنا باید قدرت تركیب و كل‌سازی را داشته باشد. لذا باید مركب باشد تا بتواند كلِّ مركب و متحركی را درست كند که قدرت توصیف از حركت و به تعبیر دیگر قدرت حكایت‌گری از موجود متحرك را داشته باشد، ۳) نكتۀ دیگر این كه باید یك شیوۀ منطقی را اساس مبنای تبیین برای توسعه و تكثیر اطلاعات قرار داد تا بتوان به نظام عام و شامل رسید. در حقیقت مفاهیم پایۀ باید براساس مبنا شكل بگیرند كه این مفاهیم پایه قاعدتاً تفسیر همان مفاهیم مبنایی مدل مختار هستند؛ ۴) مفاهیم مبنایی باید قابلیت تكثیر داشته باشند، بنابراین، یك روش باید برای تكثیر آن ارائه شود كه چه طور مفهوم مبنایی می‌تواند خودش را تكثیر و بزرگ كند. علی‌المبنای منطقِ مختار، هیچ مفهومی خارج از توسعه و تكثیر مفهومِ مبنا و حدّ اولیۀ مدل مختار نمی‌تواند ورود به نظام مفاهیم‌ در مدل مختار نماید؛ چرا كه اگر مفهوم بیگانه‌ای ورود نماید حتما تعارض پیدا می‌كند یا این سیستم نمی‌تواند آن را بخواند. مفاهیم باید به گونه‌ای به هم مرتبط شوند كه یكدیگر را تأیید و خوانش كنند. برای خوانش كردن باید شیوۀ تكثیر خاصِ منطقی داشت تا بتوان مفاهیم مبنایی مدل را توسعه داد.

۵) نكتۀ بعد این كه حداقل و حداكثرِ نظامی كه می‌توان براساس تكثیر مفاهیم مبنایی در مدل مختار دست یافت، باید روشن باشد. یعنی منطق عام باید بتواند كوچكترین نظامِ مشمول و نظام شامل را توضیح دهد. نظام مشمول و شا‌مل یعنی كوچكترین و بزرگترین مدلِ منطقی كه می‌تواند یك پدیده را مورد توصیف قرار دهد. خود این منطق هم ‌باید ابتدا و انتهایش به هم مرتبط باشند لذا نمی‌توان آن را متّكی به استقراء قرار داد. ابتدا و انتهای منطق باید با ضرب مفاهیم مبنایی در هم كاملاً مشخص شده باشد.

۶) نكتۀ دیگر این كه باید شیوه‌ای جهت تبدیل مفاهیم فلسفی به مفاهیم كاربردی پیدا نمود. زیرا ماندن در سطح منطق عام نمی تواند مشکلات جامعه ی بشری را حل نماید. این مفاهیم كاربردی هستند كه مشكل جامعه ی بشری را حل می‌كنند اما از طریق مفاهیم فلسفی. چرا به سراغ مفاهیم منطقی باید رفت؟ درحقیقت نگاه فلسفی، یك نگاه عام و شامل است كه می تواند مفاهیم مختلف را با هم ارتباط دهد. بنابراین باید مدل مختار، قابلیت تبدیل مفاهیم سطح بالای فلسفی را به مفاهیم سطوح پایین تر داشته باشد. بعد از آن باید با همان مدلِ نگاه فلسفی مختار بتوان آسیب‌شناسی و شناسایی وضعیت موجود را انجام داد. به عبارت دیگر، نمی توان با یک مدل آسیب شناسی و با مدلی دیگر تغییر وضعیت موجود به وضعیت مطلوب را انجام داد؛ بلکه دقیقاً همان منطق یا مدلی كه وضعیت را برای ما شناسایی می‌كند، همان مدل باید راهكاری برای تغییر وضعیت بدهد.

۷) یك بحث هم پیرامون مباحثِ كمّی مدل هست؛ یعنی بحث ریاضیات و نسبت های كمی كه بین كیفیت ها و مفاهیم برقرار می‌شود. به این دلیل كه برابری را اساساً از مدل مختار حذف و خارج می نماید. برای این منظور، ابتدا با محاسبات ریاضی نسبتِ اولویت‌های هر مفهوم در هر سطح مشخص می گردد. با مشخص شدن اولویت ها، سهمِ تأثیر هر جزء در كل و سهم هر مفهوم در نظامِ شامل‌تر مشخص می‌شود. با این طبقه‌بندی كه بین مفاهیم، اجزا یا پدیده ها صورت می گیرد می توان کل سازی را انجام داد. در واقع با تساوی سهم تأثیر متغیرها اساساً امکان دسترسی به ساخت كُل از دست می رود. یعنی یك كُل وقتی درست می‌شود كه حتماً یك سهم تأثیر شاملی داشته باشد كه اجزا را با هم تركیب كند؛ اگر همه سهم ها مساوی باشند هیچ حركتی اتفاق نخواهد افتاد. اگر همه در حركت، وزن، انرژی، پتانسیل و نیروی در حركت مساوی باشند، از برقراری تساوی محض سهم ها حركت و كُل سازی درنمی‌آید بلكه حرکت وقتی ایجاد می شود که حتماً انرژی مافوقی وجود داشته باشد كه بتواند این اتصال بین ابعاد، اجزاء یا مولفه ها را برقرار كند؛ ربطِ شامل و فعالیت بالاتری لازم است كه بتواند فاعل‌های پایین را دور خودش جمع كند؛ اگر فاعل‌های بالاتر نباشند، فاعل‌های پایین در ارتباط با هم نمی‌توانند كُل درست كنند. حتماً یك فاعلِ محوری می‌خواهد كه فاعل محوری هم از نظر وزن، انرژی، توان و همه چیز باید بالاتر باشد.

مبنا چیست و چگونه می توان به آن رسید؟

همان طور که مطرح شد ویژگی های مبنا عبارتند از: ۱) مبنا باید مركّب باشد، ۲) مبنا باید قدرت توصیف از كُل را داشته باشد، ۳) برای رسیدن به مبنا باید از نفی اتصالِ مطلق و نفی انفصالِ مطلق آغاز نمود، زیرا انفصال مطلق و اتصال مطلق بین پدیده ها وجود ندارد، ۴) یك نحوِ ربطی بین همۀ پدیده ها به صورت پیش فرض وجود دارد که عامل( تعین) اشیاء است، ۵) ربط را باید تعلقی فرض نمود زیرا اگر هیچ‌گونه تعلقی بین اشیاء وجود نداشته باشد، نفسِ ارتباط بینشان مصحّحِ حركت و مصحّح كُل نیست. ۶) تعلق هم باید فاعلی باشد زیرا نفسِ تعلق چنانچه فاعلی نباشد از انجا که تعین ثابت و خاص دارد باز مصحّح حركت نیست. ۷) نفس فاعلی هم تحت شرایط خاصی می تواند مصحح حرکت باشد. بر اساس تعریف، چون نفسِ فاعلیت، فاعل متصرّف است و دائماً می‌خواهد تصرف كند، باید لحاظ شود که این نفس فاعلی چگونه با فاعلِ مافوق ارتباط پیدا می‌كند؟ ۸) نفسِ فاعلیت به طور تفریدی مصحّح حركت نیست چون نفس فاعلی اگر بخواهد ایفای نقش نماید باید آن را در نظام تعریف نمود.

اینک پرسش این است که چگونه نفس فاعلی می‌تواند در نظام جای خودش را باز كند؟ این فاعل یك ارتباط با فاعل مافوق، یك ارتباط با خودش و یك ارتباط هم با فاعلِ مادون دارد؛ لذا برای فاعلیت یك سه‌گانه‌ای را می توان تصویر و تفسیر نمود. اگر فاعلیت بخواهد ارتباط با مافوق برقرار كند، باید تصرف را در درون قرار دهد؛ اول متصرف در خودش است و تصرف در تصرفِ خودش می‌كند، یعنی تابع می‌شود؛ یعنی من متصرف نمی‌شوم جز اینكه فاعلیت مافوق به من اذن دهد چون حقیقتِ فاعلی هم كه می‌خواهد تصرف كند جز فقر چیز دیگری ندارد، حالا كه می‌خواهد تصرف كند در تصرفِ خودش باید متولی باشد؛ متولی به مركز قدرت و فاعلیتی كه آن را امداد كند. پرسش بعدی در خصوص تفسیر فاعلیت است. اول تصرفی كه فاعل می‌كند در درون خودش است، یعنی خودش را با فاعلیت بالاتر هماهنگ می‌كند؛ این هماهنگی خود با فاعل بالاتر به معنای نفسِ تقاضا است. در این حالت نفس فاعلی، تقاضای خودش را این قرار می‌دهد كه بجز تقاضا از مولا تقاضایی نكند. بنابراین معنای تقاضا‌، تولّی یا خودسپاری یا واگذاری می‌شود؛ یعنی واگذاری ارادۀ خودش به ارادۀ مافوق؛ البته این كار با ارادۀ خودش اتفاق می‌افتد لذا متصرف و فاعل است اما موضوع تصرفش، شیء خارجی یا مفهوم ذهنی نیست بلكه نفسِ تصر‌فش است. در تصرف خودش را به ارادة تصرفی بالاتر از خودش واگذار می‌كند. این معنای تولّی از داخل همین فاعلیت به دست می‌آید؛ در اینجا ما با مفاهیم مرکب سرو کار داریم زیرا اگر مفهوم بسیط شد نمی توان از درون آن مفاهیم دیگری را تولید نمود.

قبل از تولّی، یك ولایت هم از ناحیۀ فاعل مافوق وجود دارد، یعنی توانایی ای كه فاعلیت بالاتر به فاعل مادون داده است زمینه‌ را برای حركت وی ایجاد كرده است. این طور نیست كه کسی بتواند بالإستقلال خودش را خلق كند و توسعه دهد؛ بلکه فاعلیتی از ناحیۀ فاعلِ مافوق و یك تولّی از ناحیۀ فاعل مادون به فاعل مافوق است که کار می کند. بنابراین، ابتدا ارادۀ مافوق است كه فاعل مادون را خلق می‌كند و به او امكانات و ظرفیت می‌دهد و شرایطی برای او فراهم می‌كند تا متناسب با شرایط خلق شده، تقاضا كند. از طرفی فاعل مادون نمی‌تواند بر ارادۀ فاعل مافوق سبقت داشته باشد. فرق واژۀ ولایت و تصرف و فاعلیت در این است تصرفی كه فاعل می‌كند در واقع سرپرستی و کمک به فاعل مادون است . در این حالت می توان گفت که فاعل بالاتر ولایت می کند و هرگونه تصرفی كه می‌كند تصرفِ ولایی است؛ یعنی یك نحوه سرپرستی و منفعتی در آن است كه این منفعت به فاعل مادون برمی‌گردد نه به فاعل مافوق.

بنابراین ۱) ولایت از ناحیۀ مولی، ۲) تولّی از ناحیه فاعل مادون (که متناسب با ظرفیتش تقاضا می‌كند) و ۳) امدادی كه از ناحیۀ مولی می‌شود، مفاهیم اصلی این مدل را شکل می دهند. اتفاقی که می افتد این است که برای فاعل مادون شیء خلق می‌شود یا قدرتی افاضه می‌شود كه متناسب با آن قدرتِ خلق شده می‌تواند در مادون خودش تصرف كند؛ البته تصرفی كه می‌كند یا متناسب و یا مخالف با جهت‌گیری فاعل مافوق است كه در هر دو صورت فاعل مادون نمی‌تواند ضرری به جهت‌گیری كلّ نظام آفرینش برساند. چرا كه درنهایت منحل در نظام آفرینش می شود و در جهت‌گیری اولیاء تاریخی قرار می‌گیرد. فاعل ها یا اولیاء محوری عالَم كه اولیاء تاریخی هستند، قدرتشان حتماً بر قدرت فاعل‌هایی كه در جوامع مختلف به وجود می‌آیند و بعد هم از بین می‌روند فائق است و خداوند اراده نموده است که عالَم به سمت تحقق ارادۀ ربوبی پیش ‌رود.

وقتی فاعل مادون با هماهنگی با ولی محور، حركت خودش را جهت می‌دهد و پیش می‌برد مجرای جریان ارادۀ مافوق در مادون خودش می‌شود؛ یعنی سعی می‌كند جامعه و محدوده‌ای كه تحت نفوذ فعالیت‌های خودش است با ارادۀ مافوق خودش هم سو كند كه در ظرفیت و منزلت خودش به مقام خلافة اللّهی می‌رسد؛ و یا اینكه مخالفت می‌كند، که در این حالت، مقاومتی كه اولیاءِ تاریخی دارند، مخالفت فاعل های مادون را در درون خودش و جامعه منحل می‌كند. این امور ممکن است تاخیر در ظهور شود اما ظهور امری قطعی است و حقیقتِ ظهور، ظهور ولایت‌الله در پهنۀ گیتی است. بنابراین، به سه واژه ١) ولایت، ٢) تولّی و ٣) تصرف دست می یابیم. هر سه مورد مربوط به یك پدیده است و سه مفهوم عام و شامل كه همۀ پدیده ها را می‌تواند پوشش دهد. تمام ویژگی های مفاهیم مبنایی که در این مدل مدِّ نظر هستند در این ۳ مفهوم وجود دارند شامل: ۱) این كه عام و شامل هستند یعنی حتی اشیاء و فاعل‌های تبَعی، فاعل های سنگ و چوب و آب، درخت و گچ و آهك كه تصور می شود فاعل‌های مسخّر هستند همۀ این ها نیز در این مدل قابلیت تحرک و به نسبتی تقاضا دارند؛ اگر تقاضا نداشته باشند نمی توانند حركت كنند چون بحث حركت و فاعلیت، امر عامی است و فقط مخصوص انسان نیست بلكه همۀ فاعل‌ها اگر تقاضایی نداشته باشند و بخواهند حركت كنند و تعین داشته باشند، حركتشان قفل می‌شود. لذا آنها هم فاعلیت دارند منتها فاعلیت آنها تبَعی است. فرق فاعل تبَعی و تصرفی در این است كه تصرف و تأثیرگذاری فاعل تبعی بعد از تصرفِ فاعلیتِ بالاتر است نه قبل از تصرف فاعلِ بالاتر؛ یعنی فاعل تبعی، ابتدائاً تقاضایی نسبت به خودش ندارد بلكه تقاضایش بعد از این است كه فاعل تصرفی در او متصرف می‌شود و به نسبت ظرفیت خودش، خودش را به فاعل تصرفی ملحق می‌كند. این نحوه الحاق یك نحوه فاعلیتی از ناحیۀ او اِعمال می‌شود.

اما تقاضا در فاعل‌های تصرفی، متفاوت است. به این معنی که تقاضاهای فاعل های تصرفی قبل از تصرف فاعلِ بالاتر است؛ این‌ها تقاضا می‌كنند كه ما چگونه می‌خواهیم به شما ملحق شویم و چگونه خودمان را در اختیار شما قرار می‌دهیم. آیا ما در رتبۀ انسانی و فوق انسانی، خودمان را تابع شما قرار می‌دهیم یا در رتبۀ مادون انسان و مادون حیوان؟ البته از كلّ نظام خلقت هم نمی‌توانند خودشان را خارج كنند ولی این امكان به فاعل‌های تصرفی داده شده است لذا به آن ها فاعل‌های متصرف و فاعل‌های تصرفی می‌گوییم. فاعل‌های تصرفی كه ظرفیت بالا و پایین آمدن در نظام آفرینش را دارند، می‌توانند خودشان را از ملَك بالاتر ببرند یا می‌توانند از پست‌ترین حیوانات هم پست تر شوند. این بالا و پایین رفتن در نظام شاید تعبیر قرآن كریم در آیه شریفه این است كه «إنّا خَلَقنا الإنسانَ كُم مِن نُطفَةٍ أمْشاجٍ» (سوره انسان- ٢) شاید تعبیر نطفۀ امشاج این باشد كه از هر مرحله یا پدیده‌ای می‌توانیم نسبتی با آن برقرار كنیم و درحقیقت خودمان را مسانخ آن قرار دهیم؛ انسان این ظرفیت را دارد. این انسان واقعاً موجودی عجیب است. منزلت خودش كه منزلتِ خلافت خدای متعال روی زمین است را فراموش كرده و حالا می‌خواهد همه ی آن ظرفیت را در اختیار حیوان شدن قرار دهد؛ چون ظرفیت انسان با ظرفیت حیوان خیلی تفاوت دارد. ظرفیت ها را كه نمی‌توان عوض كند چون اگر عوض كند حیوان می‌شود؛ اما با همان ظرفیت انسانی خودش می‌خواهد در منزلت حیوان بیاید. حالا ببینید چه حیوان عظیم‌الجثۀ خطرناكی می‌شود؛ گرگ می‌تواند یكی دو گوسفند را پاره كند اما انسان می‌تواند هزاران انسان دیگر را با قدرت ابزارسازی، قدرت مفهوم‌سازی و قدرت تولید تكنولوژی، نابود كند.

بنابراین، فاعل‌های تبَعی فاعل‌هایی هستند كه تقاضای قبل از تصرفِ مولی را ندارند و تقاضایشان بعد از تصرفِ مولی است لذا خودشان را می‌توانند ملحق كنند. در كیفیت الحاقشان به فاعلیت‌های مولی، فاعلیتشان را بروز می‌دهند؛ لذا جنسشان تعریف می‌شود؛ جنس موادشان به سرعت و میزان دقتِ الحاقشان، تفاوت پیدا می‌كند یعنی فاعلیتشان در این حد است. همۀ فاعل‌های تصرفی این طور نیستند؛ به مجردی كه تقاضا كنند، متناسب با مشیت و منزلتشان امداد می‌شوند؛ در همۀ امدادها مشیت خدای متعال حضور دارد و این طور نیست كه امداد صد درصد اتفاق بیفتد بلكه امداد هم به نسبت است؛ به نسبت تقاضای او و مشیت خدای متعال است كه مشیتش هم ارادۀ كلّ نظام است، اراده‌های محوری و اراده‌های سایر فاعل ها است، آن ها را هم درنظر می‌گیرد و او را امداد می‌كند.

مفهوم حدّ اولیۀ منطقی در این مدل، ولایت، تولّی و تصرف است؛ سه مفهوم ولایت، تولّی و تصرف سه ویژگی شامل عام و شامل و مركّب دارد، در حدّ اولیۀ خودش بسیط نیست لذا امكان كُل‌سازی در آن هست و هم اینكه قدرت توصیف از زمان و مكان را دارد؛ قدرت حكایت از حركت را دارد؛ و می‌توان جهت را در آن لحاظ نمود. بعلاوه، این ٣ مفهوم به هم مُتقوّم هستند یعنی پیرامون یك موضوعِ واحد هستند. این    سه مفهوم باید بتوانند در هم ضرب شوند و تکثیر شوند. هدف از تکثیر مفاهیم بنیادین و حدِّ اولیه ی مدل، تولید منطق عام و شامل در مدل است. هر مفهومی خارج از این مفاهیم بنیادین به دستگاه مختار وارد شود، یا براساس مفاهیم پایۀ در مدل مختار قابل تحلیل است و یا براساس مبنای دیگری است. اگر براساس مبنای مدل مختار است باید در نظام معرفتی مدل مختار جایابی شود. اگر براساس مبنای دیگری وارد شده است، سازگاری با مجموعۀ مفاهیم در مدل مختار نخواهد داشت و باید كنار گذاشته ‌شود. از تکثیر مفاهیم پایه و بنیادین می توان مجموعه نظام شامل و مشمول را درست کرد.

دکتر سیدمحمدرضا تقوی استاد دانشگاه شیراز و عضو پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی در یادداشتهایی به دستاوردهای پژوهشکده تحول دانشگاه شیراز پس از یک دهه تلاش پرداخته است که در ادامه قسمت بیست و هشتم آن‌را می خوانید:

مبنای منطق عام چیست و چگونه به آن می توان رسید؟

بدون مدل و الگویی که بتواند به طور همه‌جانبه موضوعات و مسائل را ببیند، نمی‌توان وارد برنامه‌ریزی شد. این مدل و الگو باید متكی به منطقی باشد كه بتواند ارتباطات را به صورت منطقی بررسی كند و كُل درست كند. حداقل به ٣ منطق نیاز است که بتوان ٣ بُعد برنامه یعنی بُعد حجیت، كه اتصال آن با منابع دینی را تامین می نماید، بُعد معادله‌سازی و بُعد اجرایی را پوشش دهد. برای این که این ٣ بعد بتواند یك نگاه همه‌جانبه داشته باشد، این ٣ منطق باید مبتنی بر یك منطق عام باشد تا منطق‌ها نتوانند هم‌دیگر را نقض كنند. بنابراین، مبنای واحد را باید در یك منطقِ عامِ شامل جستجو نمود.

در پاسخ به این پرسش که منطق عامِ شامل را چگونه می‌توان به دست آورد؟ به چند نکته توجه داده می شود: اول این که ظرفیت منطق هیچوقت مطلق نیست چون خودش در زمرۀ معارف بشری است و خودش قابلیت رشد و توسعه دارد. یعنی این طور نیست كه بتوان به منطق عامِ مطلقی دست یافت كه قدرت بررسی و شناسایی همۀ پدیده ها را داشته باشد. اساساً یك منطقِ انتزاعی كه خارج از زمان و مكان قابلیت توصیف داشته باشد، در فضای حركت، تركیب و كل‌نگری، قابل تصور نیست. حتا زمانی که از علم بحث می شود نمی توان آن را جزء مجردات، به معنی این که اساساً خارج از زمان و مكان است، تلقی نمود. این حرف هم به معنی این نیست که علوم مجردی خارج از زمان و مکان وجود ندارد؛ بلکه به این معنی است که ما در حال تدوین منطق علمی هستیم که می تواند ما به اذای بین الاذهانی داشته باشد. حتماً ما به علم حضوری، هم معتقد و هم باید بتوانیم آن را با معیارهای خاص خود، در دایره ی علم وارد نموده و جایابی نمائیم. دوم؛ منطق تولید علم زمانی خاص و یا تاریخ مصرف دارد. زمانی که این زمان بگذرد منطق ها كهنه خواهند شد و نیاز به منطق‌های جدید با قابلیت های بالاتر به وجود می آید.

همان طور که مطرح شد مبنای واحدی نیاز است برای این كه بتواند سه منطق مزبور را به هم پیوند دهد و یك منطق عام درست كند. تدوین این منطق عام نیازمند رعایت نکاتی است از جمله: ۱) بتواند تعاریف منطقی‌ از وحدت و كثرت، زمان و مكان، علم و اختیار ارائه نماید، ۲) منطق عام باید بتواند یك مفهومِ از حدِّ اولیه ارائه نماید. این حدِّ اولیه باید مبنایی ارائه كند تا عام‌ترین، جامع ترین و شامل‌ترین الگویی كه می تواند همۀ پدیده ها را توصیف كند و هیچ پدیده‌ای از این توصیف خارج نباشد، را شامل شود. درحقیقت آن مبناست كه باید درون همۀ كَثَرات چرخش پیدا كند و بتواند یك نظام بزرگ درست كند. آن مبنا باید قدرت تركیب و كل‌سازی را داشته باشد. لذا باید مركب باشد تا بتواند كلِّ مركب و متحركی را درست كند که قدرت توصیف از حركت و به تعبیر دیگر قدرت حكایت‌گری از موجود متحرك را داشته باشد، ۳) نكتۀ دیگر این كه باید یك شیوۀ منطقی را اساس مبنای تبیین برای توسعه و تكثیر اطلاعات قرار داد تا بتوان به نظام عام و شامل رسید. در حقیقت مفاهیم پایۀ باید براساس مبنا شكل بگیرند كه این مفاهیم پایه قاعدتاً تفسیر همان مفاهیم مبنایی مدل مختار هستند؛ ۴) مفاهیم مبنایی باید قابلیت تكثیر داشته باشند، بنابراین، یك روش باید برای تكثیر آن ارائه شود كه چه طور مفهوم مبنایی می‌تواند خودش را تكثیر و بزرگ كند. علی‌المبنای منطقِ مختار، هیچ مفهومی خارج از توسعه و تكثیر مفهومِ مبنا و حدّ اولیۀ مدل مختار نمی‌تواند ورود به نظام مفاهیم‌ در مدل مختار نماید؛ چرا كه اگر مفهوم بیگانه‌ای ورود نماید حتما تعارض پیدا می‌كند یا این سیستم نمی‌تواند آن را بخواند. مفاهیم باید به گونه‌ای به هم مرتبط شوند كه یكدیگر را تأیید و خوانش كنند. برای خوانش كردن باید شیوۀ تكثیر خاصِ منطقی داشت تا بتوان مفاهیم مبنایی مدل را توسعه داد.

۵) نكتۀ بعد این كه حداقل و حداكثرِ نظامی كه می‌توان براساس تكثیر مفاهیم مبنایی در مدل مختار دست یافت، باید روشن باشد. یعنی منطق عام باید بتواند كوچكترین نظامِ مشمول و نظام شامل را توضیح دهد. نظام مشمول و شا‌مل یعنی كوچكترین و بزرگترین مدلِ منطقی كه می‌تواند یك پدیده را مورد توصیف قرار دهد. خود این منطق هم ‌باید ابتدا و انتهایش به هم مرتبط باشند لذا نمی‌توان آن را متّكی به استقراء قرار داد. ابتدا و انتهای منطق باید با ضرب مفاهیم مبنایی در هم كاملاً مشخص شده باشد.

۶) نكتۀ دیگر این كه باید شیوه‌ای جهت تبدیل مفاهیم فلسفی به مفاهیم كاربردی پیدا نمود. زیرا ماندن در سطح منطق عام نمی تواند مشکلات جامعه ی بشری را حل نماید. این مفاهیم كاربردی هستند كه مشكل جامعه ی بشری را حل می‌كنند اما از طریق مفاهیم فلسفی. چرا به سراغ مفاهیم منطقی باید رفت؟ درحقیقت نگاه فلسفی، یك نگاه عام و شامل است كه می تواند مفاهیم مختلف را با هم ارتباط دهد. بنابراین باید مدل مختار، قابلیت تبدیل مفاهیم سطح بالای فلسفی را به مفاهیم سطوح پایین تر داشته باشد. بعد از آن باید با همان مدلِ نگاه فلسفی مختار بتوان آسیب‌شناسی و شناسایی وضعیت موجود را انجام داد. به عبارت دیگر، نمی توان با یک مدل آسیب شناسی و با مدلی دیگر تغییر وضعیت موجود به وضعیت مطلوب را انجام داد؛ بلکه دقیقاً همان منطق یا مدلی كه وضعیت را برای ما شناسایی می‌كند، همان مدل باید راهكاری برای تغییر وضعیت بدهد.

۷) یك بحث هم پیرامون مباحثِ كمّی مدل هست؛ یعنی بحث ریاضیات و نسبت های كمی كه بین كیفیت ها و مفاهیم برقرار می‌شود. به این دلیل كه برابری را اساساً از مدل مختار حذف و خارج می نماید. برای این منظور، ابتدا با محاسبات ریاضی نسبتِ اولویت‌های هر مفهوم در هر سطح مشخص می گردد. با مشخص شدن اولویت ها، سهمِ تأثیر هر جزء در كل و سهم هر مفهوم در نظامِ شامل‌تر مشخص می‌شود. با این طبقه‌بندی كه بین مفاهیم، اجزا یا پدیده ها صورت می گیرد می توان کل سازی را انجام داد. در واقع با تساوی سهم تأثیر متغیرها اساساً امکان دسترسی به ساخت كُل از دست می رود. یعنی یك كُل وقتی درست می‌شود كه حتماً یك سهم تأثیر شاملی داشته باشد كه اجزا را با هم تركیب كند؛ اگر همه سهم ها مساوی باشند هیچ حركتی اتفاق نخواهد افتاد. اگر همه در حركت، وزن، انرژی، پتانسیل و نیروی در حركت مساوی باشند، از برقراری تساوی محض سهم ها حركت و كُل سازی درنمی‌آید بلكه حرکت وقتی ایجاد می شود که حتماً انرژی مافوقی وجود داشته باشد كه بتواند این اتصال بین ابعاد، اجزاء یا مولفه ها را برقرار كند؛ ربطِ شامل و فعالیت بالاتری لازم است كه بتواند فاعل‌های پایین را دور خودش جمع كند؛ اگر فاعل‌های بالاتر نباشند، فاعل‌های پایین در ارتباط با هم نمی‌توانند كُل درست كنند. حتماً یك فاعلِ محوری می‌خواهد كه فاعل محوری هم از نظر وزن، انرژی، توان و همه چیز باید بالاتر باشد.

مبنا چیست و چگونه می توان به آن رسید؟

همان طور که مطرح شد ویژگی های مبنا عبارتند از: ۱) مبنا باید مركّب باشد، ۲) مبنا باید قدرت توصیف از كُل را داشته باشد، ۳) برای رسیدن به مبنا باید از نفی اتصالِ مطلق و نفی انفصالِ مطلق آغاز نمود، زیرا انفصال مطلق و اتصال مطلق بین پدیده ها وجود ندارد، ۴) یك نحوِ ربطی بین همۀ پدیده ها به صورت پیش فرض وجود دارد که عامل( تعین) اشیاء است، ۵) ربط را باید تعلقی فرض نمود زیرا اگر هیچ‌گونه تعلقی بین اشیاء وجود نداشته باشد، نفسِ ارتباط بینشان مصحّحِ حركت و مصحّح كُل نیست. ۶) تعلق هم باید فاعلی باشد زیرا نفسِ تعلق چنانچه فاعلی نباشد از انجا که تعین ثابت و خاص دارد باز مصحّح حركت نیست. ۷) نفس فاعلی هم تحت شرایط خاصی می تواند مصحح حرکت باشد. بر اساس تعریف، چون نفسِ فاعلیت، فاعل متصرّف است و دائماً می‌خواهد تصرف كند، باید لحاظ شود که این نفس فاعلی چگونه با فاعلِ مافوق ارتباط پیدا می‌كند؟ ۸) نفسِ فاعلیت به طور تفریدی مصحّح حركت نیست چون نفس فاعلی اگر بخواهد ایفای نقش نماید باید آن را در نظام تعریف نمود.

اینک پرسش این است که چگونه نفس فاعلی می‌تواند در نظام جای خودش را باز كند؟ این فاعل یك ارتباط با فاعل مافوق، یك ارتباط با خودش و یك ارتباط هم با فاعلِ مادون دارد؛ لذا برای فاعلیت یك سه‌گانه‌ای را می توان تصویر و تفسیر نمود. اگر فاعلیت بخواهد ارتباط با مافوق برقرار كند، باید تصرف را در درون قرار دهد؛ اول متصرف در خودش است و تصرف در تصرفِ خودش می‌كند، یعنی تابع می‌شود؛ یعنی من متصرف نمی‌شوم جز اینكه فاعلیت مافوق به من اذن دهد چون حقیقتِ فاعلی هم كه می‌خواهد تصرف كند جز فقر چیز دیگری ندارد، حالا كه می‌خواهد تصرف كند در تصرفِ خودش باید متولی باشد؛ متولی به مركز قدرت و فاعلیتی كه آن را امداد كند. پرسش بعدی در خصوص تفسیر فاعلیت است. اول تصرفی كه فاعل می‌كند در درون خودش است، یعنی خودش را با فاعلیت بالاتر هماهنگ می‌كند؛ این هماهنگی خود با فاعل بالاتر به معنای نفسِ تقاضا است. در این حالت نفس فاعلی، تقاضای خودش را این قرار می‌دهد كه بجز تقاضا از مولا تقاضایی نكند. بنابراین معنای تقاضا‌، تولّی یا خودسپاری یا واگذاری می‌شود؛ یعنی واگذاری ارادۀ خودش به ارادۀ مافوق؛ البته این كار با ارادۀ خودش اتفاق می‌افتد لذا متصرف و فاعل است اما موضوع تصرفش، شیء خارجی یا مفهوم ذهنی نیست بلكه نفسِ تصر‌فش است. در تصرف خودش را به ارادة تصرفی بالاتر از خودش واگذار می‌كند. این معنای تولّی از داخل همین فاعلیت به دست می‌آید؛ در اینجا ما با مفاهیم مرکب سرو کار داریم زیرا اگر مفهوم بسیط شد نمی توان از درون آن مفاهیم دیگری را تولید نمود.

قبل از تولّی، یك ولایت هم از ناحیۀ فاعل مافوق وجود دارد، یعنی توانایی ای كه فاعلیت بالاتر به فاعل مادون داده است زمینه‌ را برای حركت وی ایجاد كرده است. این طور نیست كه کسی بتواند بالإستقلال خودش را خلق كند و توسعه دهد؛ بلکه فاعلیتی از ناحیۀ فاعلِ مافوق و یك تولّی از ناحیۀ فاعل مادون به فاعل مافوق است که کار می کند. بنابراین، ابتدا ارادۀ مافوق است كه فاعل مادون را خلق می‌كند و به او امكانات و ظرفیت می‌دهد و شرایطی برای او فراهم می‌كند تا متناسب با شرایط خلق شده، تقاضا كند. از طرفی فاعل مادون نمی‌تواند بر ارادۀ فاعل مافوق سبقت داشته باشد. فرق واژۀ ولایت و تصرف و فاعلیت در این است تصرفی كه فاعل می‌كند در واقع سرپرستی و کمک به فاعل مادون است . در این حالت می توان گفت که فاعل بالاتر ولایت می کند و هرگونه تصرفی كه می‌كند تصرفِ ولایی است؛ یعنی یك نحوه سرپرستی و منفعتی در آن است كه این منفعت به فاعل مادون برمی‌گردد نه به فاعل مافوق.

بنابراین ۱) ولایت از ناحیۀ مولی، ۲) تولّی از ناحیه فاعل مادون (که متناسب با ظرفیتش تقاضا می‌كند) و ۳) امدادی كه از ناحیۀ مولی می‌شود، مفاهیم اصلی این مدل را شکل می دهند. اتفاقی که می افتد این است که برای فاعل مادون شیء خلق می‌شود یا قدرتی افاضه می‌شود كه متناسب با آن قدرتِ خلق شده می‌تواند در مادون خودش تصرف كند؛ البته تصرفی كه می‌كند یا متناسب و یا مخالف با جهت‌گیری فاعل مافوق است كه در هر دو صورت فاعل مادون نمی‌تواند ضرری به جهت‌گیری كلّ نظام آفرینش برساند. چرا كه درنهایت منحل در نظام آفرینش می شود و در جهت‌گیری اولیاء تاریخی قرار می‌گیرد. فاعل ها یا اولیاء محوری عالَم كه اولیاء تاریخی هستند، قدرتشان حتماً بر قدرت فاعل‌هایی كه در جوامع مختلف به وجود می‌آیند و بعد هم از بین می‌روند فائق است و خداوند اراده نموده است که عالَم به سمت تحقق ارادۀ ربوبی پیش ‌رود.

وقتی فاعل مادون با هماهنگی با ولی محور، حركت خودش را جهت می‌دهد و پیش می‌برد مجرای جریان ارادۀ مافوق در مادون خودش می‌شود؛ یعنی سعی می‌كند جامعه و محدوده‌ای كه تحت نفوذ فعالیت‌های خودش است با ارادۀ مافوق خودش هم سو كند كه در ظرفیت و منزلت خودش به مقام خلافة اللّهی می‌رسد؛ و یا اینكه مخالفت می‌كند، که در این حالت، مقاومتی كه اولیاءِ تاریخی دارند، مخالفت فاعل های مادون را در درون خودش و جامعه منحل می‌كند. این امور ممکن است تاخیر در ظهور شود اما ظهور امری قطعی است و حقیقتِ ظهور، ظهور ولایت‌الله در پهنۀ گیتی است. بنابراین، به سه واژه ١) ولایت، ٢) تولّی و ٣) تصرف دست می یابیم. هر سه مورد مربوط به یك پدیده است و سه مفهوم عام و شامل كه همۀ پدیده ها را می‌تواند پوشش دهد. تمام ویژگی های مفاهیم مبنایی که در این مدل مدِّ نظر هستند در این ۳ مفهوم وجود دارند شامل: ۱) این كه عام و شامل هستند یعنی حتی اشیاء و فاعل‌های تبَعی، فاعل های سنگ و چوب و آب، درخت و گچ و آهك كه تصور می شود فاعل‌های مسخّر هستند همۀ این ها نیز در این مدل قابلیت تحرک و به نسبتی تقاضا دارند؛ اگر تقاضا نداشته باشند نمی توانند حركت كنند چون بحث حركت و فاعلیت، امر عامی است و فقط مخصوص انسان نیست بلكه همۀ فاعل‌ها اگر تقاضایی نداشته باشند و بخواهند حركت كنند و تعین داشته باشند، حركتشان قفل می‌شود. لذا آنها هم فاعلیت دارند منتها فاعلیت آنها تبَعی است. فرق فاعل تبَعی و تصرفی در این است كه تصرف و تأثیرگذاری فاعل تبعی بعد از تصرفِ فاعلیتِ بالاتر است نه قبل از تصرف فاعلِ بالاتر؛ یعنی فاعل تبعی، ابتدائاً تقاضایی نسبت به خودش ندارد بلكه تقاضایش بعد از این است كه فاعل تصرفی در او متصرف می‌شود و به نسبت ظرفیت خودش، خودش را به فاعل تصرفی ملحق می‌كند. این نحوه الحاق یك نحوه فاعلیتی از ناحیۀ او اِعمال می‌شود.

اما تقاضا در فاعل‌های تصرفی، متفاوت است. به این معنی که تقاضاهای فاعل های تصرفی قبل از تصرف فاعلِ بالاتر است؛ این‌ها تقاضا می‌كنند كه ما چگونه می‌خواهیم به شما ملحق شویم و چگونه خودمان را در اختیار شما قرار می‌دهیم. آیا ما در رتبۀ انسانی و فوق انسانی، خودمان را تابع شما قرار می‌دهیم یا در رتبۀ مادون انسان و مادون حیوان؟ البته از كلّ نظام خلقت هم نمی‌توانند خودشان را خارج كنند ولی این امكان به فاعل‌های تصرفی داده شده است لذا به آن ها فاعل‌های متصرف و فاعل‌های تصرفی می‌گوییم. فاعل‌های تصرفی كه ظرفیت بالا و پایین آمدن در نظام آفرینش را دارند، می‌توانند خودشان را از ملَك بالاتر ببرند یا می‌توانند از پست‌ترین حیوانات هم پست تر شوند. این بالا و پایین رفتن در نظام شاید تعبیر قرآن كریم در آیه شریفه این است كه «إنّا خَلَقنا الإنسانَ كُم مِن نُطفَةٍ أمْشاجٍ» (سوره انسان- ٢) شاید تعبیر نطفۀ امشاج این باشد كه از هر مرحله یا پدیده‌ای می‌توانیم نسبتی با آن برقرار كنیم و درحقیقت خودمان را مسانخ آن قرار دهیم؛ انسان این ظرفیت را دارد. این انسان واقعاً موجودی عجیب است. منزلت خودش كه منزلتِ خلافت خدای متعال روی زمین است را فراموش كرده و حالا می‌خواهد همه ی آن ظرفیت را در اختیار حیوان شدن قرار دهد؛ چون ظرفیت انسان با ظرفیت حیوان خیلی تفاوت دارد. ظرفیت ها را كه نمی‌توان عوض كند چون اگر عوض كند حیوان می‌شود؛ اما با همان ظرفیت انسانی خودش می‌خواهد در منزلت حیوان بیاید. حالا ببینید چه حیوان عظیم‌الجثۀ خطرناكی می‌شود؛ گرگ می‌تواند یكی دو گوسفند را پاره كند اما انسان می‌تواند هزاران انسان دیگر را با قدرت ابزارسازی، قدرت مفهوم‌سازی و قدرت تولید تكنولوژی، نابود كند.

بنابراین، فاعل‌های تبَعی فاعل‌هایی هستند كه تقاضای قبل از تصرفِ مولی را ندارند و تقاضایشان بعد از تصرفِ مولی است لذا خودشان را می‌توانند ملحق كنند. در كیفیت الحاقشان به فاعلیت‌های مولی، فاعلیتشان را بروز می‌دهند؛ لذا جنسشان تعریف می‌شود؛ جنس موادشان به سرعت و میزان دقتِ الحاقشان، تفاوت پیدا می‌كند یعنی فاعلیتشان در این حد است. همۀ فاعل‌های تصرفی این طور نیستند؛ به مجردی كه تقاضا كنند، متناسب با مشیت و منزلتشان امداد می‌شوند؛ در همۀ امدادها مشیت خدای متعال حضور دارد و این طور نیست كه امداد صد درصد اتفاق بیفتد بلكه امداد هم به نسبت است؛ به نسبت تقاضای او و مشیت خدای متعال است كه مشیتش هم ارادۀ كلّ نظام است، اراده‌های محوری و اراده‌های سایر فاعل ها است، آن ها را هم درنظر می‌گیرد و او را امداد می‌كند.

مفهوم حدّ اولیۀ منطقی در این مدل، ولایت، تولّی و تصرف است؛ سه مفهوم ولایت، تولّی و تصرف سه ویژگی شامل عام و شامل و مركّب دارد، در حدّ اولیۀ خودش بسیط نیست لذا امكان كُل‌سازی در آن هست و هم اینكه قدرت توصیف از زمان و مكان را دارد؛ قدرت حكایت از حركت را دارد؛ و می‌توان جهت را در آن لحاظ نمود. بعلاوه، این ٣ مفهوم به هم مُتقوّم هستند یعنی پیرامون یك موضوعِ واحد هستند. این    سه مفهوم باید بتوانند در هم ضرب شوند و تکثیر شوند. هدف از تکثیر مفاهیم بنیادین و حدِّ اولیه ی مدل، تولید منطق عام و شامل در مدل است. هر مفهومی خارج از این مفاهیم بنیادین به دستگاه مختار وارد شود، یا براساس مفاهیم پایۀ در مدل مختار قابل تحلیل است و یا براساس مبنای دیگری است. اگر براساس مبنای مدل مختار است باید در نظام معرفتی مدل مختار جایابی شود. اگر براساس مبنای دیگری وارد شده است، سازگاری با مجموعۀ مفاهیم در مدل مختار نخواهد داشت و باید كنار گذاشته ‌شود. از تکثیر مفاهیم پایه و بنیادین می توان مجموعه نظام شامل و مشمول را درست کرد.

نظر شما

captcha