امروز جمعه 1403/01/10
Skip to main content
×

هشدار

اجزای کامپوننت را به یک آیتم منو اختصاص بدهید

متن زیر یادداشتی است که توسط دکتر سیدمحمدرضا تقوی استاد دانشگاه شیراز و عضو پژوهشکده ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی نوشته شده است و امروز ۳۰ دی ماه ۱۴۰۰ در روزنامه فرهیختگان منتشر شد.

نخست نمونه‌ای از ادراکات و توانایی‌‎های فوق طور عقلی(قلبی) را مرور می کنیم: اینکه ائمه(ع) خبر برخی حقایق را به نزدیکان خود مانند سلمان، کمیل و همام می‌دادند؛ اینکه معصومین(ع) از علم بلایا و منایا برخوردار بودند و مثلاً امیرالمؤمنین(ع) خبر از آینده میثم تمار می‌دهد؛ اینکه حضرت یوسف (ع) علم تعبیر خواب دارند؛ درب قلعه خیبر با آن وضعیت از جا کنده می‌شود، حال آنکه حضرتش قسم خوردند این کار را با نیروی بدنی انجام ندادند و دست مبارک، اصلاً درب را لمس نفرمود؛ اینکه فرمود: «به خدای عالم قسم، که من به راه‎های آسمانی آگاه‌ترم تا به راه‎های زمینی» (نهج‌البلاغه، خ ۱۸۹)؛ اینکه گفته شده است «اگر اسراری که سلمان می‌دانست ابوذر می‌دانست تحمل نمی‌کرد و…» تنها حکایت از برخی اسراری دارند که از طریق علم حصولی قابل دریافت نیستند. چگونه می‌شود به این درک رسید که آب در عالم بالا به مفهوم «علم» است و چگونه می‌شود به این فهم رسید که «وقتی هفت گاو چاق، هفت گاو لاغر را می‌خورند» یعنی هفت سال فراوانی و سپس هفت سال قحطی، و قضایای بی‎شمار دیگر. چنین هم نیست که این قبیل کارها فقط از انبیا و ائمه ساخته باشد. هرچند ایشان مظهر اسم اعظم الهی هستند، لیکن انسان‌‎های دیگر هم به نسبت شایستگی‌ای که می‌یابند می‌توانند به بطون اشیاء راه یابند و از قِبل دانشی که از این طریق به‌ دست می‌آورند، خود و جامعه انسانی را بهره‌مند می‌نمایند.

در واقع بر اساس اصل اتحاد وجودی بین علم و عالم و معلوم، معلوم (خداوند، حق، حقیقت) به مقدار توانایی فرد، به تور شکار وی درمی‌آید و این هم در علم حصولی و هم در علم حضوری صادق است (صمدی آملی، ۱۳۷۷). اویس قرن که پیامبر(ص) را ندیده است، چگونه از طریق استشمام بوی پیامبر (ص) مسیر مورد نظر را شناسایی می‌کند؟ اینکه چگونه یکی از اصحاب حضرت سلیمان، تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن حاضر می‌کند؛ اینکه مولانا، به چه باطن و اسراری از حقایق عالم رسیده است که در قرن بیستم، کتاب مثنوی او پرفروش‌ترین کتاب در آمریکا می‌شود؛ همگی از جنس علوم انسانی‌ای حکایت دارند که ما به دنبالش هستیم و آن راهیابی به عمق بیشتری از پدیده‌هاست. این موضوع هنگامی واضح‌تر می‌شود که بتوان از طریق تولید علوم انسانی – اسلامی به درکی عمیق‌تر از نقش و تأثیر عوالم وجودی مختلف در نشئه مادی دنیا دست یافت.

ملائکةالله موجوداتی هستند که قبل از خلقت انسان (به مفهوم عام) با کمالات مشخصی خلق شدند؛ موجودات عقلی که از دستورهای الهی تخلف نمی‌کنند. اما خداوند انسان را اشرف مخلوقات قرار داد. انسان، گرچه هنگام تولد کمالات ملائک را ندارد، اما این ظرفیت را دارد که از تمام ملائک حتی مقربین آنها بگذرد و به کمالات بالاتری برسد. انسان در قوس نزول به نطفه می‌رسد. این نطفه گرچه به صورت بالفعل ارزش بالایی ندارد، اما به لحاظ توانایی‌‎های بالقوه، عصاره عالم دانسته شده است. خداوند می‌خواست که این انسان از نطفه آغاز کند و خود را به مقام خلیفةالهی برساند. استعداد‎های بالقوه را درونش قرار داد، لیکن برای اینکه رشد کند باید مسئله حل کند؛ درست مثل یک دانشمند ریاضیات که تنها از طریق حل مسئله می‌تواند ریاضی‌دان قابلی شود، لذا کل هستی را آزمایشگاه انسان قرار داد که در آن مسئله حل کند و رشد کند. آن قدر اسرار در این جهان قرار داد که بی‎نهایت مسئله برای حل کردن وجود داشته باشد و از این بابت زمینه رشد مهیا باشد؛ زیرا حل مسئله دائماً او را قوی‌تر می‌نماید. مسائل همان ابتلائات هستند که به تناسب توانایی‌ها و نیازهایی که افراد و جوامع در هر مرحله‌ای از رشد دارند، در مسیر فرد یا جامعه قرار می‌گیرد و توسط خالق هستی، مدیریت، و یا دقیق تر بگوییم، ربوبیت می‌شود.

نکته کلیدی این است که دینداری از حل مسئله جدا نیست. چنین نیست که عبادت کنید و بعد به صورت انضمامی کار مطالعاتی (علمی) نیز انجام دهید. در این دستگاه فکری، عبادت و مطالعه یک هدف دارد و آن رشد از طریق حل مسئله است. لذا مطالعه علمی یعنی حل مسئله از طریق روش تجربی، عقلی، نقلی، شهودی و… و عبادت یعنی حل مسئله از طریق حضور و مراقبت و یا تخلیه، تحلیه و تجلیه. وقتی فرد از طریق فکر کردن، مسئله را حل می‌نماید، در حال تقویت قوای عقلانی خود است. وقتی فرد واجبات دینی را انجام می‌دهد یعنی زمینه‌‎های رشد را در خود تقویت می‌نماید (تحلیه). زمانی که در برابر انجام محرمات مقاومت می‌کند، یعنی اراده خود را تقویت می‌کند و یا موجب فاصله گرفتن از شکل‎گیری خصلت‌‎های منفی در خود می‌شود (تخلیه). وقتی فرد عبادت می‌کند، ذکر می‌گوید و نماز می‌خواند، یعنی مکرر به خودش یادآوری می‌کند که رشد بدون ارتباط با منبع رشد و کمال (خداوند) امکان‌پذیر نیست. همه موارد مذکور، رشد را در یک جهت برای انسان تضمین می‌نمایند و رشد یعنی قرب الهی اعم از قرب نوافل و یا قرب فرائض. پس عبادت و علم‌آموزی یک حقیقت می‌شوند و بالاتر، علم و دین یک حقیقت می‌شوند.

در بخش معرفت حضوری، می‌توان با اندکی مسامحه، راه یا ابزار کلی معرفت را «شهود» نامید. در حوزه‌ معرفت دینی، یافتن بی‎واسطه‌ رابطه‌ وجودی خود با خدای سبحان و تجربه‌ حالات مختلف درونی‌ای که بر اثر توجه به این رابطه حاصل می‌شوند (همچون خوف و خشیت، رضا و تسلیم، توکل، صبر، محبت، اخبات، ذلت و عبودیت) که گاه «تجربه‌ دینی» نامیده می‌شوند، با معرفت حضوری و شهودی تحقق می‌یابد. نیز وحی (القای پیام ویژه‌ رسالت به پیامبران)، الهام (القای پیام مخفی به کسی)، تحدیث (سخن گفتن فرشتگان با معصومان: یا با برخی اولیای خدا) می‌توانند از راه‌‎های القای برخی معارف و علوم دینی به افرادی خاص باشند. معارفی که از این راه‌ها در درون دریافت‌کنندگان پیام ایجاد می‌شود، از نوع علم حضوری و شهودی است ((گروهی از نویسندگان، ۱۳۹۰، بخش دوم، فصل اول). «و کذالک ننجی المومنین» در ذکر یونسیه این را یک قاعده ی عمومی اعلان کرده است.

قرآن نازله حقیقتی عظیم از علم است که ظاهری و باطنی دارد و این باطن هم باطنی دارد و به همین ترتیب الی آخر. حال مزیت نسبی علوم انسانی-اسلامی آن است که بتواند از ظاهر نشئه مادی عبور کند و به باطن راه نماید. از طریق علوم تجربی رایج، تنها درک اعراض اشیا امکان‌پذیر است. بنابراین علوم انسانی-اسلامی هنگامی محقق می‌شوند که بتوان دیوار بین عالم شهود و عالم غیب را تا سرحد ممکن باریک کرد؛ آن‌چنان‌که بشود از همین نشئه مادی آن طرف (غیب) را دید. اندیشمندان مسلمان بارها بیان کرده‌اند که این مهم تنها می‌تواند از طریق علم شهودی روی دهد (طباطبائی، ۱۴۲۲ق، فصل ۱۱). دانشمندان در دنیای علم متداول نیز به شکل نازل و تقلیل‌یافته این نوع دریافت رسیده‌اند و برخی نیز دامنه آن را تا سرحد شهود در ریاضیات، شهود در منطق و شهود در اخلاق و… (عارفی، ۱۳۸۲) گسترانده‌اند. تفاوت اساسی علوم انسانی رایج با علوم انسانی-اسلامی در این است که یکی به مطالعه ظاهر و اعراض پدیده‌ها توجه می‌کند و دیگری علاوه بر آن، به درک اسرار، اصرار می‌ورزد. عمل به دستورهای شرع مقدس موجب می‌شود که محقق علم دینی با جان جهان محرم شود (تجلیه) و حقیقت علم یعنی درک اسرار و جوهر جهان محقق گردد.

ظرفیت قلب، ارزشمندترین و عالی ترین، در عین حال مغفول ترین ظرفیت ادراکی انسان است. مثل تمام ادراکات بشر، که نیازمند ملاک صحت می باشد، ادراکاتی که از این طریق نصیب انسان می شود نیازمند راستی آزمایی است، چرا که القائات شیطانی نیز از همین طریق مجال راه یافتن به ادراکات انسان را می یابند. از نظر متخصصین این دانش،، والاترین ملاک صحت الهامات  هماهنگی  رخدادها با سیره، قول و فعل امام معصوم (ع) است.بسیاری از بزرگان ما معتقدند این که امثال ابن عربی، سعدی، مولانا و حتا حافظ را متهم به داشتن مکتب هایی غیر ولایی می کنند واقعیت ندارد زیرا افراد غیر ولایی نمی توانند در این حد اوج بگیرند. معتقدند این اشخاص نیز تقیه می کرده اند.

زیارت جامعه کبیره شاخصه های مهمی را برای امام شناسی مطرح می کند. امام “خزان العلم” است. در این زیارت کسانی که جلوتر یا عقب تر از امام حرکت می کنند را از دایره ی همراهان امام خارج می داند. یکی از اشخاص مهمی که از افتخارات ما شیعیان است جناب حضرت عبدالعظیم حسنی است که یک بار اعتقادات خود را کامل برای امام دهم بیان می کند تا مطمئن شود که با نگاه امام هماهنگ باشد و متعاقب تایید امام، ایشان ایمان خود را نزد امام (ع) به ودیعت می گذارد. گفتگوی جابر از صحابی پیامبر (ص) با امام باقر (ع) نمونه دیگری از این موارد است. به نظر می رسد بابا طاهر عریان با الهام از همین گفگوی اخیر دو بیتی: یکی وصل و یکی هجران پسندد یکی درد و یکی درمان پسندد  من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آن چه را جانان پسندد، را سروده باشد.

واکنش امام رضا (ع) نسبت به یکی از زهاد و عابدان طوس، که در واقع امام از رفتار وی انتقاد می‌نمایند، یکی دیگر از شواهدی است که نشان می دهد  هم دین با رهبانیت مخالف است و هم هیچ عملی اگر در و با معیت امام نباشد ارزشی ندارد.

در حدیثی آمده است که امام صادق (ع) در خصوص موضوع عاشورا در حالی که دست بر زانوی مبارک می زدند (کنایه از حالت ناراحتی و تاسف) ده گروه از افرادی که حاضر نشدند در کربلا در معیت امام باشند را معرفی می کنند اعم از کسانی که با امام برای انجام حج به مکه آمده بودند اما امام را رها کردند و برای انجام حج در مکه ماندند تا کسانی که گفتند سلاح و مرکب در اختیار امام می گذارند ولی حاضر به همراهی با امام نشدند (که البته امام نپذیرفتند) تا کسانی که در گوشه و کنار پنهان شده بودند اما دعا و ثنا می‌گفتند و برای پیروزی امام دعا می‌کردند و ….. و می گویند تمام این افراد به رو در آتشند.

عارف واقعی، از هر حیث، از جمله معیت با امام معصوم(ع)، شخصیتی چون ابوالفضل العباس (ع) است که تاریخ گزارش می کند در هیچ کجا نیست که یک قدم جلوتر از امام خود قدم گذاشته باشد. در حالی که جنگاور و استراتژیست جنگی است، اما در تاریخ نیامده که در قضیه عاشورا حتی یک بار به امام پیشنهاد داده باشد که چه طور بجنگیم و ….

از منظر علم دینی، اگر قرار است انسان به سرچشمه علم برسد، باید علم حصولی او به علم حضوری وصل شود. اگر این علم حصولی به علم حضوری تبدیل نشود ارتباط محقق با عالم حقیقی قطع و یا تضعیف می‌شود. آن‌گاه چنین علمی ممکن است حجاب اکبر و یا دردسرساز شود؛ چون از حوزه نظارت و تعلیم حق ‌تعالی (به‌ظاهر) خارج می‌شود. آن چنان که امام خمینی(ره) علم حصولی بدون علم حضوری را حجاب اکبر می دانستند. پس در فلسفه علم دینی، عالم فقط به دنبال علم حصولی نیست؛ گرچه او با علم حصولی آغاز می‌کند و تا آخر هم ادامه می‌دهد. برای رشد و تعالی، قرار است انسان، عالم تکوین اعم از سیر آفاقی و سیر انفسی و عالم تدوین و تشریع را تور شکار خود قرار دهد و به مصنف کتاب هستی، معرفتی حقیقی بیابد (تعریف علامه حسن‌زاده آملی از علم؛ به نقل از بدیعی، ۱۳۸۰).

بزرگان دین بر این باورند که گرچه حواس و عقل از منابع مهم شناخت انسان هستند، اما عالی‌ترین نوع دانش، مربوط به ادراکات قلبی (فوق طور عقلی) است (حسن‌زاده آملی، ۱۳۹۳، ص۳۶). بنابراین هنگام سخن گفتن از علوم انسانی-اسلامی، نمی‌توان از این بخش ادراکات، که وجه ممیزه جدی علوم اسلامی با علوم متداول است، به‌سادگی گذشت. به عبارت دیگر، هر دستگاهواره دینی‌ای که ادراکات فوق طور عقلی را نادیده بگیرد، قطعاً ادراک شاملی از توانایی‌‎های انسان و علوم اسلامی ندارد.

آنچه مسلم است اینکه نوع انسان‌ها وقتی متولد می‌شوند از علم (به معنای علم حصولی) چیزی نمی‌دانند: (واللهُ أخْرجکم من بُطُون أُمهاتکمْ لا تعْلمُون شیئًا وجعل لکمُ الْسمْع والأبْصار والأفْئدة لعلکمْ تشْکرُون) (نحل: ۷۸). گرچه اندیشمندان مسلمان نشان داده‌اند که علوم حصولی به علوم حضوری برگشت داده می‌شود (مصباح یزدی، ۱۳۶۴: درس ۱۳ و ۱۴، خسروپناه، ۱۳۸۲)؛ اما به‌تدریج که نفس قوی‌تر می‌شود، زمینه استفاده از علم حضوری نیز فراهم می‌گردد. ذکر این نکته نیز ضروری است که توانایی انسان‌ها در بهره‎گیری از علم حضوری بر روی یک پیوستار از بسیار ضعیف تا بسیار قوی قرار می‌گیرد. به میزانی که افراد به این حیطه ورود می‌کنند، از طریق دستیابی به دانش‌‎های ناب، به خود و جامعه کمک می‌نمایند. از منظر معارف اسلامی، انسان دارای توانایی‌‎های شگرفی است که به رغم جسمی به ظاهر صغیر، عالمی بزرگ در وجودش نهفته شده است: أتزْعمُ أنک جرْمٌ صغیر         و فیک انْطوی الْعالمُ الأکبرُ

گمان می‌کنی که تو جسم کوچکی هستی و حال آنکه عالمی بزرگ در وجود تو نهفته است (منسوب به امیرالمؤمنین علی (ع)، اسرار الحکم، ج۱، ص۲۶۵ – ۳۶۷). این قابلیت در انسان وجود دارد که می‌تواند با گذشتن از ظواهر و اعراض پدیده‌ها به باطن و حتی بواطن و جوهر اشیا دست یابد. بنابراین برای ورود به لایه‌‎های عمیق‌تر واقعیت، شاید اصلی‌ترین راهبرد، یافتن راهی برای ورود به عالم غیب، یعنی عالم مثال و بالاتر از آن باشد؛ آن‌چنان‌که عالم مثال متصل فرد پالایش شود تا بتواند با عالم مثال منفصل هستی ارتباط برقرار نماید و از دانش‌‎های ناب بسیاری منتفع گردد (خسروپناه، ۱۳۸۲).

انسان ساحت‌‎های ادراکی مختلف دارد (حس، خیال، عقل و فوق عقل)

از منظر اسلام، انسان دارای قوای ادراکی متعددی است؛ از جمله:

  1. حواس ظاهری،
  2. حواس باطنی: برای «ادراک پار‎ه‌ای از معانی و صورت‌‎های ذهنی، ساخت صورت‌هایی تازه و آفرینشگری‎‎های هنری و شعری، یادآوری معلومات گذشته و گاه فراموش شده»،
  3. عقل: برای ادراک مفاهیم کلی، تجزیه، تحلیل و ترکیب مفاهیم کلی، استدلال و استنتاج؛
  4. شهود و مکاشفه: برای ادراک واقعیت بدون واسطه و به شکل حضوری. برخی از این شناخت‌‎های شهودی همگانی‌اند؛ مانند معرفت به خود و توانش‎‎های درونی خود (اعم از قوای ادراکی و تحریکی) و معرفت به حالت‌‎های روانی. شناخت‌‎های شهودی ویژه یا باطنی، حالتی است که در آن برخی انسان‌ها، بخش‌هایی از واقعیت جهان را به مقدار توانایی و سعه وجودی‌شان ملاحظه می‌کنند و پار‎ه‌ای از حقایق جهان غیب برایشان منکشف می‌گردد؛
  5. وحی و الهام (سند تحول آموزش و پرورش، ۱۳۹۰: ۸۲-۸۵).

کلام دین و امام مبین (ع) لایه‌‎های مختلفی دارد. امام (ع) وقتی با توده مردم صحبت می‌کند، لاجرم در حد فهم مردم (مخاطبان) سخن می‌گوید؛ زیرا دین تنها برای نخبگان نیامده است. اما وقتی امام (ع) با افرادی که بیشتر با اسرار آشنا هستند، سخن می‌گوید مجال می‌یابد که از اسرار و لایه‌‎های عمیق‌تر واقعیات پرده بردارد. هنگامی که امام علی (ع) فرمودند: «سلونی قبل أن تفقدونی، فلأنا بطرق السماء أعلم منی بطرق الأرض؛ از من بپرسید پیش از اینکه مرا از دست دهید، چراکه من راه‌‎های آسمان را بهتر از راه‌‎های زمین می‌دانم» (نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹)؛ شاید منظور و انتظار ایشان همین بود که مردم طرح مسئله نمایند و از مسائل کلیدی بپرسند تا امام (ع) مجال بیابند از اسرار برای مردم بیشتر بگویند. بنابراین محققین علوم انسانی اسلامی بیش از دیگران به این بخش از دانش (کلام حکمی) امام (ع) نیازمند هستند.

مبنای علم در نظام‌‎های سکولار، علم حصولی است. علم حضوری آن هم به مفهوم نازل و بسیار‌ تقلیل‌یافته آن، اگر هم وجهه همت برخی از نحله‌ها در غرب باشد، دست‌کم به طور عام مورد توجه پارادایم‌‎های متداول در علم نیست. لیکن از منظر دانشمندان اسلامی، مبنای علم به ادراکات قلبی (علم حضوری) بازمی‌گردد. قطعاً مسیر رشد علمی افراد (غیر از انسان کامل) از طریق علم حصولی می‌گذرد و این دریافت تا پایان عمر نیز ادامه می‌یابد. دریافت علم حضوری (علمی که بدون واسطه‌ تشکیل صورت علمی، از طریق ارتباط مستقیم نفس ناطقه انسان با عقل فعال دریافت می‌شود) بسیار نافع و ارزشمند است؛ لیکن دستیابی به آن تابع شرایط خاص خود است. همه افراد به یک اندازه موفق به بسط علم حضوری و یا کشف شهودی در نفس ناطقه خود نخواهند شد. بر اساس نظرات دانشمندان مسلمان، دریافت علم حصولی، بدون وصل شدن به علم شهودی، ممکن است برای جامعه مفید باشد، اما در بخش انسان‌سازی برای فرد آن‌چنان بردی ندارد (صمدی آملی، ۱۳۷۷، ج۳، ۴، و ۷). امام خمینی; یکی از مصداق‎های «العلم حجاب الاکبر» را علم حصولی می‌دانند، چنانچه با بسط علم حضوری و علم شهودی همراه نباشد (همان، ج۷).

علم حضوری، که بی‎واسطه از طریق معلوم (خداوند) اهدا می‌شود، به نسبت علم حصولی، تناسب بیشتری با اصل «اتحاد علم و عالم و معلوم» دارد. گرچه علم حصولی هم، چنانچه از طریق روش “معلوم بالذات” و نه “معلوم بالعرض” حاصل شود یک صورت علمی باقی و برقرار است. بنابراین آنچه از طریق علم حصولی، که وجهه همت علوم انسانی رایج است، به ‌دست می‌آید، با توجه به اصل «اتحاد علم و عالم و معلوم»، مفهوم بسیار نازلی از علم را دربرمی‌گیرد. اندیشمندان مسلمان علم حصولی را «دانایی» و علم حضوری را «دارایی» انسان می‌دانند که همیشه و در همه عوالم همراه اوست. ازآنجاکه انسان موجودی روحانیة البقاست، لذا به این دارایی (علم حضوری) بیشتر از آن دانایی (علم حصولی) نیازمند است. لذا هم نظام تعلیم و تربیت کشور و هم کسانی که به دنبال تحول در علوم انسانی-اسلامی هستند نمی‌توانند به‌سادگی از کنار این نوع دانش بگذرند (مصباح یزدی، ۱۳۶۳؛ تقوی، ۱۳۹۳).

از آنجا که دین برای هدایت مردم آمده است، طبعاً باید به نحوی سخن بگوید که مردم ادراک نمایند. اولیا و انبیای الهی با ادراکی جامع از این اصل، متناسب با ادراک مخاطب با آنان سخن گفته‌اند. بدیهی است که سخنان حکمی امامان معصوم (ع) با امثال کمیل، ابوحمزه ثمالی، سلمان و همام، گرچه با همان سیاق دین، لیکن در قالب لایه‌‎های عمیق‌تری از دین ارائه شده است که اصطلاحاً کلام حکمی امام معصوم (ع) گفته می‌شود. بنابراین نظریه‎پردازان علم دینی، اگر می‌خواهند تأثیرگذار ظاهر شوند، لاجرم باید با این بخش از معارف دینی ارتباطی عمیق‌تر برقرار کنند.

چنانچه بدون در نظر گرفتن تبیین انسان کامل از حقیقت اشیا (در عالم بالاتر) یا در مرتبه نازل‌تر از طریق علم شهودی، صرفاً از منظر نشئه مادی به پدیده‌ها نگاه شود، جوهر اشیاء به‌درستی ادراک نخواهد شد. بنابراین تفاوت دیدگاه دینی، با دیدگاه سکولار آن است که دیدگاه سکولار، بدون توجه به واقعیات عوالم وجودیِ دیگر، به تبیین پدیده‌ها می‌پردازد. لذا خروجی این نگاه، تبیین ناقص پدیده‌هاست. برای رفع این نقیصه، نیاز است که مفاهیم در سلسله طولی وجودی (عوالم مختلف وجود) به گونه‌ای هماهنگ با یکدیگر و هماهنگ با مستندات دینی استخراج شوند. پس تبیین پدیده‌ها و یا ادراک نظام علت و معلولی در علم دینی، به فراتر از عالم ماده کشانده می‌شود. ازاین‌رو محقق علم دینی، به داده‌هایی فراتر از داده‌‎های عالم ماده نیازمند می‌شود. براین‌اساس علم الهی و انبیای الهی، در جایگاه ارزشمند خود قرار می‌گیرند. حتماً برای ورود به این دانش نیازمند منطق (روشگان) خاص خود هستیم. ورود به دانش دینی حتماً مدل مند و روش مند خواهد بود. هر چقدر مدل ورود برای خوانش دانش دینی از منطق قوی تر و گسترده تری برخوردار باشد دریافت محقق به حاق مطلب، دریافتی عمیق تر و به اصل نزدیک تر است. منطق ارسطویی، منطق سیستمی و منطق تکاملی سه نمونه از معروف ترین منطق هایی است که تاکنون ارائه شده است. علم اصول متکفل ازیابی این منطق هاست. علمی که در بعد زمان، با حفظ اصول دائماً بر توانمندی های خود افزوده است.

چالش جدی در این زمینه، از نظر راقم، این است که دریافت ادراکات عمیق تر، قرار است تا به کجا ادامه یابد؟ به نظر می رسد پا به پای دریافت‌های عمیق تر، فرد باید زکات دانش خود را بپردازد و از دریافت های جدید خود برای خدمت به نوع بشر استفاده نماید. اگر نجات یک نفر نجات کل بشر است دریافت کننده این دانش، این بار برمی گردد و تا حد امکان از دیگران نیز دستگیری می نماید (این دیدگاه با ۴ سفر انسان در اسفار مرحوم آخوند نیز هماهنگ می شود). بدین سان، همانگونه که مسیر دریافت دانش با فرآیند از پایین به بالا و از بالا به پایین، درتعامل هست، حرکت از قلب به طرف عقل و حس و بر عکس نیز دائماً و بارها اتفاق می افتد. بدین سان، دو ساحتی کردن غیب و شهود و یا دوساحتی کردن امور روحانی و امور جسمانی  و جدا دیدن اینها از یکدیگر، رخت بر می بندد. فرد تا سرحد امکان به جنبه های معنوی می پردازد تا در امور دنیوی موفق تر عمل کند. زمین را هم آباد می کند تا زمینه رشد معنوی افراد را فراهم نماید. بنابراین دوگانه های ساختگی فرو می ریزند.

دو گانه دنیاگرایی و آخرت گرایی نیز درهم می آمیزند و لذاست که دین نه رهبانیت و عارف بریده از اجتماع را برمی تابد و نه انسان هایی که تنها به امور مادی و جسمانی پرداخته اند و فقط رشد شخصی یا مادی خود را دنبال می‌نمایند. این مسیر نیازمند افرادی است که همه جانبه نگری را تمرین کرده اند. دو دیگر آنکه طی این مسیر در هیچ بخشی از آن، بدون تولی به امام (ع) و از سر تفکر خودبنیادی نمی‌تواند عملیاتی شود. به لحاظ تاریخی و آنتولوژیک شاید تمام تلاش های انسانهایی که با دیدگاه شرقی و معنوی به دنیا نگریسته اند و تمام انسانها و جوامعی که با دیدگاه غربی و توجه به جنبه‌های مادی و جسمانی به دنیا توجه نشان داده اند، در کلانِ روایت، همه جایگاه خود را می‌یابند و دیدگاه مختار سعی در نفی هیچ یک ندارد؛ بلکه سعی می کند تا تلائم و هماهنگی و تعدیل در این دیدگاه ها بوجود آورد، و شاید معنای جهانی بودن و جهانی شدن و به وحدت رساندن جوامع از چنین مسیری باید بگذرد.

 

متن زیر یادداشتی است که توسط دکتر سیدمحمدرضا تقوی استاد دانشگاه شیراز و عضو پژوهشکده ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی نوشته شده است و امروز ۳۰ دی ماه ۱۴۰۰ در روزنامه فرهیختگان منتشر شد.

نخست نمونه‌ای از ادراکات و توانایی‌‎های فوق طور عقلی(قلبی) را مرور می کنیم: اینکه ائمه(ع) خبر برخی حقایق را به نزدیکان خود مانند سلمان، کمیل و همام می‌دادند؛ اینکه معصومین(ع) از علم بلایا و منایا برخوردار بودند و مثلاً امیرالمؤمنین(ع) خبر از آینده میثم تمار می‌دهد؛ اینکه حضرت یوسف (ع) علم تعبیر خواب دارند؛ درب قلعه خیبر با آن وضعیت از جا کنده می‌شود، حال آنکه حضرتش قسم خوردند این کار را با نیروی بدنی انجام ندادند و دست مبارک، اصلاً درب را لمس نفرمود؛ اینکه فرمود: «به خدای عالم قسم، که من به راه‎های آسمانی آگاه‌ترم تا به راه‎های زمینی» (نهج‌البلاغه، خ ۱۸۹)؛ اینکه گفته شده است «اگر اسراری که سلمان می‌دانست ابوذر می‌دانست تحمل نمی‌کرد و…» تنها حکایت از برخی اسراری دارند که از طریق علم حصولی قابل دریافت نیستند. چگونه می‌شود به این درک رسید که آب در عالم بالا به مفهوم «علم» است و چگونه می‌شود به این فهم رسید که «وقتی هفت گاو چاق، هفت گاو لاغر را می‌خورند» یعنی هفت سال فراوانی و سپس هفت سال قحطی، و قضایای بی‎شمار دیگر. چنین هم نیست که این قبیل کارها فقط از انبیا و ائمه ساخته باشد. هرچند ایشان مظهر اسم اعظم الهی هستند، لیکن انسان‌‎های دیگر هم به نسبت شایستگی‌ای که می‌یابند می‌توانند به بطون اشیاء راه یابند و از قِبل دانشی که از این طریق به‌ دست می‌آورند، خود و جامعه انسانی را بهره‌مند می‌نمایند.

در واقع بر اساس اصل اتحاد وجودی بین علم و عالم و معلوم، معلوم (خداوند، حق، حقیقت) به مقدار توانایی فرد، به تور شکار وی درمی‌آید و این هم در علم حصولی و هم در علم حضوری صادق است (صمدی آملی، ۱۳۷۷). اویس قرن که پیامبر(ص) را ندیده است، چگونه از طریق استشمام بوی پیامبر (ص) مسیر مورد نظر را شناسایی می‌کند؟ اینکه چگونه یکی از اصحاب حضرت سلیمان، تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن حاضر می‌کند؛ اینکه مولانا، به چه باطن و اسراری از حقایق عالم رسیده است که در قرن بیستم، کتاب مثنوی او پرفروش‌ترین کتاب در آمریکا می‌شود؛ همگی از جنس علوم انسانی‌ای حکایت دارند که ما به دنبالش هستیم و آن راهیابی به عمق بیشتری از پدیده‌هاست. این موضوع هنگامی واضح‌تر می‌شود که بتوان از طریق تولید علوم انسانی – اسلامی به درکی عمیق‌تر از نقش و تأثیر عوالم وجودی مختلف در نشئه مادی دنیا دست یافت.

ملائکةالله موجوداتی هستند که قبل از خلقت انسان (به مفهوم عام) با کمالات مشخصی خلق شدند؛ موجودات عقلی که از دستورهای الهی تخلف نمی‌کنند. اما خداوند انسان را اشرف مخلوقات قرار داد. انسان، گرچه هنگام تولد کمالات ملائک را ندارد، اما این ظرفیت را دارد که از تمام ملائک حتی مقربین آنها بگذرد و به کمالات بالاتری برسد. انسان در قوس نزول به نطفه می‌رسد. این نطفه گرچه به صورت بالفعل ارزش بالایی ندارد، اما به لحاظ توانایی‌‎های بالقوه، عصاره عالم دانسته شده است. خداوند می‌خواست که این انسان از نطفه آغاز کند و خود را به مقام خلیفةالهی برساند. استعداد‎های بالقوه را درونش قرار داد، لیکن برای اینکه رشد کند باید مسئله حل کند؛ درست مثل یک دانشمند ریاضیات که تنها از طریق حل مسئله می‌تواند ریاضی‌دان قابلی شود، لذا کل هستی را آزمایشگاه انسان قرار داد که در آن مسئله حل کند و رشد کند. آن قدر اسرار در این جهان قرار داد که بی‎نهایت مسئله برای حل کردن وجود داشته باشد و از این بابت زمینه رشد مهیا باشد؛ زیرا حل مسئله دائماً او را قوی‌تر می‌نماید. مسائل همان ابتلائات هستند که به تناسب توانایی‌ها و نیازهایی که افراد و جوامع در هر مرحله‌ای از رشد دارند، در مسیر فرد یا جامعه قرار می‌گیرد و توسط خالق هستی، مدیریت، و یا دقیق تر بگوییم، ربوبیت می‌شود.

نکته کلیدی این است که دینداری از حل مسئله جدا نیست. چنین نیست که عبادت کنید و بعد به صورت انضمامی کار مطالعاتی (علمی) نیز انجام دهید. در این دستگاه فکری، عبادت و مطالعه یک هدف دارد و آن رشد از طریق حل مسئله است. لذا مطالعه علمی یعنی حل مسئله از طریق روش تجربی، عقلی، نقلی، شهودی و… و عبادت یعنی حل مسئله از طریق حضور و مراقبت و یا تخلیه، تحلیه و تجلیه. وقتی فرد از طریق فکر کردن، مسئله را حل می‌نماید، در حال تقویت قوای عقلانی خود است. وقتی فرد واجبات دینی را انجام می‌دهد یعنی زمینه‌‎های رشد را در خود تقویت می‌نماید (تحلیه). زمانی که در برابر انجام محرمات مقاومت می‌کند، یعنی اراده خود را تقویت می‌کند و یا موجب فاصله گرفتن از شکل‎گیری خصلت‌‎های منفی در خود می‌شود (تخلیه). وقتی فرد عبادت می‌کند، ذکر می‌گوید و نماز می‌خواند، یعنی مکرر به خودش یادآوری می‌کند که رشد بدون ارتباط با منبع رشد و کمال (خداوند) امکان‌پذیر نیست. همه موارد مذکور، رشد را در یک جهت برای انسان تضمین می‌نمایند و رشد یعنی قرب الهی اعم از قرب نوافل و یا قرب فرائض. پس عبادت و علم‌آموزی یک حقیقت می‌شوند و بالاتر، علم و دین یک حقیقت می‌شوند.

در بخش معرفت حضوری، می‌توان با اندکی مسامحه، راه یا ابزار کلی معرفت را «شهود» نامید. در حوزه‌ معرفت دینی، یافتن بی‎واسطه‌ رابطه‌ وجودی خود با خدای سبحان و تجربه‌ حالات مختلف درونی‌ای که بر اثر توجه به این رابطه حاصل می‌شوند (همچون خوف و خشیت، رضا و تسلیم، توکل، صبر، محبت، اخبات، ذلت و عبودیت) که گاه «تجربه‌ دینی» نامیده می‌شوند، با معرفت حضوری و شهودی تحقق می‌یابد. نیز وحی (القای پیام ویژه‌ رسالت به پیامبران)، الهام (القای پیام مخفی به کسی)، تحدیث (سخن گفتن فرشتگان با معصومان: یا با برخی اولیای خدا) می‌توانند از راه‌‎های القای برخی معارف و علوم دینی به افرادی خاص باشند. معارفی که از این راه‌ها در درون دریافت‌کنندگان پیام ایجاد می‌شود، از نوع علم حضوری و شهودی است ((گروهی از نویسندگان، ۱۳۹۰، بخش دوم، فصل اول). «و کذالک ننجی المومنین» در ذکر یونسیه این را یک قاعده ی عمومی اعلان کرده است.

قرآن نازله حقیقتی عظیم از علم است که ظاهری و باطنی دارد و این باطن هم باطنی دارد و به همین ترتیب الی آخر. حال مزیت نسبی علوم انسانی-اسلامی آن است که بتواند از ظاهر نشئه مادی عبور کند و به باطن راه نماید. از طریق علوم تجربی رایج، تنها درک اعراض اشیا امکان‌پذیر است. بنابراین علوم انسانی-اسلامی هنگامی محقق می‌شوند که بتوان دیوار بین عالم شهود و عالم غیب را تا سرحد ممکن باریک کرد؛ آن‌چنان‌که بشود از همین نشئه مادی آن طرف (غیب) را دید. اندیشمندان مسلمان بارها بیان کرده‌اند که این مهم تنها می‌تواند از طریق علم شهودی روی دهد (طباطبائی، ۱۴۲۲ق، فصل ۱۱). دانشمندان در دنیای علم متداول نیز به شکل نازل و تقلیل‌یافته این نوع دریافت رسیده‌اند و برخی نیز دامنه آن را تا سرحد شهود در ریاضیات، شهود در منطق و شهود در اخلاق و… (عارفی، ۱۳۸۲) گسترانده‌اند. تفاوت اساسی علوم انسانی رایج با علوم انسانی-اسلامی در این است که یکی به مطالعه ظاهر و اعراض پدیده‌ها توجه می‌کند و دیگری علاوه بر آن، به درک اسرار، اصرار می‌ورزد. عمل به دستورهای شرع مقدس موجب می‌شود که محقق علم دینی با جان جهان محرم شود (تجلیه) و حقیقت علم یعنی درک اسرار و جوهر جهان محقق گردد.

ظرفیت قلب، ارزشمندترین و عالی ترین، در عین حال مغفول ترین ظرفیت ادراکی انسان است. مثل تمام ادراکات بشر، که نیازمند ملاک صحت می باشد، ادراکاتی که از این طریق نصیب انسان می شود نیازمند راستی آزمایی است، چرا که القائات شیطانی نیز از همین طریق مجال راه یافتن به ادراکات انسان را می یابند. از نظر متخصصین این دانش،، والاترین ملاک صحت الهامات  هماهنگی  رخدادها با سیره، قول و فعل امام معصوم (ع) است.بسیاری از بزرگان ما معتقدند این که امثال ابن عربی، سعدی، مولانا و حتا حافظ را متهم به داشتن مکتب هایی غیر ولایی می کنند واقعیت ندارد زیرا افراد غیر ولایی نمی توانند در این حد اوج بگیرند. معتقدند این اشخاص نیز تقیه می کرده اند.

زیارت جامعه کبیره شاخصه های مهمی را برای امام شناسی مطرح می کند. امام “خزان العلم” است. در این زیارت کسانی که جلوتر یا عقب تر از امام حرکت می کنند را از دایره ی همراهان امام خارج می داند. یکی از اشخاص مهمی که از افتخارات ما شیعیان است جناب حضرت عبدالعظیم حسنی است که یک بار اعتقادات خود را کامل برای امام دهم بیان می کند تا مطمئن شود که با نگاه امام هماهنگ باشد و متعاقب تایید امام، ایشان ایمان خود را نزد امام (ع) به ودیعت می گذارد. گفتگوی جابر از صحابی پیامبر (ص) با امام باقر (ع) نمونه دیگری از این موارد است. به نظر می رسد بابا طاهر عریان با الهام از همین گفگوی اخیر دو بیتی: یکی وصل و یکی هجران پسندد یکی درد و یکی درمان پسندد  من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آن چه را جانان پسندد، را سروده باشد.

واکنش امام رضا (ع) نسبت به یکی از زهاد و عابدان طوس، که در واقع امام از رفتار وی انتقاد می‌نمایند، یکی دیگر از شواهدی است که نشان می دهد  هم دین با رهبانیت مخالف است و هم هیچ عملی اگر در و با معیت امام نباشد ارزشی ندارد.

در حدیثی آمده است که امام صادق (ع) در خصوص موضوع عاشورا در حالی که دست بر زانوی مبارک می زدند (کنایه از حالت ناراحتی و تاسف) ده گروه از افرادی که حاضر نشدند در کربلا در معیت امام باشند را معرفی می کنند اعم از کسانی که با امام برای انجام حج به مکه آمده بودند اما امام را رها کردند و برای انجام حج در مکه ماندند تا کسانی که گفتند سلاح و مرکب در اختیار امام می گذارند ولی حاضر به همراهی با امام نشدند (که البته امام نپذیرفتند) تا کسانی که در گوشه و کنار پنهان شده بودند اما دعا و ثنا می‌گفتند و برای پیروزی امام دعا می‌کردند و ….. و می گویند تمام این افراد به رو در آتشند.

عارف واقعی، از هر حیث، از جمله معیت با امام معصوم(ع)، شخصیتی چون ابوالفضل العباس (ع) است که تاریخ گزارش می کند در هیچ کجا نیست که یک قدم جلوتر از امام خود قدم گذاشته باشد. در حالی که جنگاور و استراتژیست جنگی است، اما در تاریخ نیامده که در قضیه عاشورا حتی یک بار به امام پیشنهاد داده باشد که چه طور بجنگیم و ….

از منظر علم دینی، اگر قرار است انسان به سرچشمه علم برسد، باید علم حصولی او به علم حضوری وصل شود. اگر این علم حصولی به علم حضوری تبدیل نشود ارتباط محقق با عالم حقیقی قطع و یا تضعیف می‌شود. آن‌گاه چنین علمی ممکن است حجاب اکبر و یا دردسرساز شود؛ چون از حوزه نظارت و تعلیم حق ‌تعالی (به‌ظاهر) خارج می‌شود. آن چنان که امام خمینی(ره) علم حصولی بدون علم حضوری را حجاب اکبر می دانستند. پس در فلسفه علم دینی، عالم فقط به دنبال علم حصولی نیست؛ گرچه او با علم حصولی آغاز می‌کند و تا آخر هم ادامه می‌دهد. برای رشد و تعالی، قرار است انسان، عالم تکوین اعم از سیر آفاقی و سیر انفسی و عالم تدوین و تشریع را تور شکار خود قرار دهد و به مصنف کتاب هستی، معرفتی حقیقی بیابد (تعریف علامه حسن‌زاده آملی از علم؛ به نقل از بدیعی، ۱۳۸۰).

بزرگان دین بر این باورند که گرچه حواس و عقل از منابع مهم شناخت انسان هستند، اما عالی‌ترین نوع دانش، مربوط به ادراکات قلبی (فوق طور عقلی) است (حسن‌زاده آملی، ۱۳۹۳، ص۳۶). بنابراین هنگام سخن گفتن از علوم انسانی-اسلامی، نمی‌توان از این بخش ادراکات، که وجه ممیزه جدی علوم اسلامی با علوم متداول است، به‌سادگی گذشت. به عبارت دیگر، هر دستگاهواره دینی‌ای که ادراکات فوق طور عقلی را نادیده بگیرد، قطعاً ادراک شاملی از توانایی‌‎های انسان و علوم اسلامی ندارد.

آنچه مسلم است اینکه نوع انسان‌ها وقتی متولد می‌شوند از علم (به معنای علم حصولی) چیزی نمی‌دانند: (واللهُ أخْرجکم من بُطُون أُمهاتکمْ لا تعْلمُون شیئًا وجعل لکمُ الْسمْع والأبْصار والأفْئدة لعلکمْ تشْکرُون) (نحل: ۷۸). گرچه اندیشمندان مسلمان نشان داده‌اند که علوم حصولی به علوم حضوری برگشت داده می‌شود (مصباح یزدی، ۱۳۶۴: درس ۱۳ و ۱۴، خسروپناه، ۱۳۸۲)؛ اما به‌تدریج که نفس قوی‌تر می‌شود، زمینه استفاده از علم حضوری نیز فراهم می‌گردد. ذکر این نکته نیز ضروری است که توانایی انسان‌ها در بهره‎گیری از علم حضوری بر روی یک پیوستار از بسیار ضعیف تا بسیار قوی قرار می‌گیرد. به میزانی که افراد به این حیطه ورود می‌کنند، از طریق دستیابی به دانش‌‎های ناب، به خود و جامعه کمک می‌نمایند. از منظر معارف اسلامی، انسان دارای توانایی‌‎های شگرفی است که به رغم جسمی به ظاهر صغیر، عالمی بزرگ در وجودش نهفته شده است: أتزْعمُ أنک جرْمٌ صغیر         و فیک انْطوی الْعالمُ الأکبرُ

گمان می‌کنی که تو جسم کوچکی هستی و حال آنکه عالمی بزرگ در وجود تو نهفته است (منسوب به امیرالمؤمنین علی (ع)، اسرار الحکم، ج۱، ص۲۶۵ – ۳۶۷). این قابلیت در انسان وجود دارد که می‌تواند با گذشتن از ظواهر و اعراض پدیده‌ها به باطن و حتی بواطن و جوهر اشیا دست یابد. بنابراین برای ورود به لایه‌‎های عمیق‌تر واقعیت، شاید اصلی‌ترین راهبرد، یافتن راهی برای ورود به عالم غیب، یعنی عالم مثال و بالاتر از آن باشد؛ آن‌چنان‌که عالم مثال متصل فرد پالایش شود تا بتواند با عالم مثال منفصل هستی ارتباط برقرار نماید و از دانش‌‎های ناب بسیاری منتفع گردد (خسروپناه، ۱۳۸۲).

انسان ساحت‌‎های ادراکی مختلف دارد (حس، خیال، عقل و فوق عقل)

از منظر اسلام، انسان دارای قوای ادراکی متعددی است؛ از جمله:

  1. حواس ظاهری،
  2. حواس باطنی: برای «ادراک پار‎ه‌ای از معانی و صورت‌‎های ذهنی، ساخت صورت‌هایی تازه و آفرینشگری‎‎های هنری و شعری، یادآوری معلومات گذشته و گاه فراموش شده»،
  3. عقل: برای ادراک مفاهیم کلی، تجزیه، تحلیل و ترکیب مفاهیم کلی، استدلال و استنتاج؛
  4. شهود و مکاشفه: برای ادراک واقعیت بدون واسطه و به شکل حضوری. برخی از این شناخت‌‎های شهودی همگانی‌اند؛ مانند معرفت به خود و توانش‎‎های درونی خود (اعم از قوای ادراکی و تحریکی) و معرفت به حالت‌‎های روانی. شناخت‌‎های شهودی ویژه یا باطنی، حالتی است که در آن برخی انسان‌ها، بخش‌هایی از واقعیت جهان را به مقدار توانایی و سعه وجودی‌شان ملاحظه می‌کنند و پار‎ه‌ای از حقایق جهان غیب برایشان منکشف می‌گردد؛
  5. وحی و الهام (سند تحول آموزش و پرورش، ۱۳۹۰: ۸۲-۸۵).

کلام دین و امام مبین (ع) لایه‌‎های مختلفی دارد. امام (ع) وقتی با توده مردم صحبت می‌کند، لاجرم در حد فهم مردم (مخاطبان) سخن می‌گوید؛ زیرا دین تنها برای نخبگان نیامده است. اما وقتی امام (ع) با افرادی که بیشتر با اسرار آشنا هستند، سخن می‌گوید مجال می‌یابد که از اسرار و لایه‌‎های عمیق‌تر واقعیات پرده بردارد. هنگامی که امام علی (ع) فرمودند: «سلونی قبل أن تفقدونی، فلأنا بطرق السماء أعلم منی بطرق الأرض؛ از من بپرسید پیش از اینکه مرا از دست دهید، چراکه من راه‌‎های آسمان را بهتر از راه‌‎های زمین می‌دانم» (نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹)؛ شاید منظور و انتظار ایشان همین بود که مردم طرح مسئله نمایند و از مسائل کلیدی بپرسند تا امام (ع) مجال بیابند از اسرار برای مردم بیشتر بگویند. بنابراین محققین علوم انسانی اسلامی بیش از دیگران به این بخش از دانش (کلام حکمی) امام (ع) نیازمند هستند.

مبنای علم در نظام‌‎های سکولار، علم حصولی است. علم حضوری آن هم به مفهوم نازل و بسیار‌ تقلیل‌یافته آن، اگر هم وجهه همت برخی از نحله‌ها در غرب باشد، دست‌کم به طور عام مورد توجه پارادایم‌‎های متداول در علم نیست. لیکن از منظر دانشمندان اسلامی، مبنای علم به ادراکات قلبی (علم حضوری) بازمی‌گردد. قطعاً مسیر رشد علمی افراد (غیر از انسان کامل) از طریق علم حصولی می‌گذرد و این دریافت تا پایان عمر نیز ادامه می‌یابد. دریافت علم حضوری (علمی که بدون واسطه‌ تشکیل صورت علمی، از طریق ارتباط مستقیم نفس ناطقه انسان با عقل فعال دریافت می‌شود) بسیار نافع و ارزشمند است؛ لیکن دستیابی به آن تابع شرایط خاص خود است. همه افراد به یک اندازه موفق به بسط علم حضوری و یا کشف شهودی در نفس ناطقه خود نخواهند شد. بر اساس نظرات دانشمندان مسلمان، دریافت علم حصولی، بدون وصل شدن به علم شهودی، ممکن است برای جامعه مفید باشد، اما در بخش انسان‌سازی برای فرد آن‌چنان بردی ندارد (صمدی آملی، ۱۳۷۷، ج۳، ۴، و ۷). امام خمینی; یکی از مصداق‎های «العلم حجاب الاکبر» را علم حصولی می‌دانند، چنانچه با بسط علم حضوری و علم شهودی همراه نباشد (همان، ج۷).

علم حضوری، که بی‎واسطه از طریق معلوم (خداوند) اهدا می‌شود، به نسبت علم حصولی، تناسب بیشتری با اصل «اتحاد علم و عالم و معلوم» دارد. گرچه علم حصولی هم، چنانچه از طریق روش “معلوم بالذات” و نه “معلوم بالعرض” حاصل شود یک صورت علمی باقی و برقرار است. بنابراین آنچه از طریق علم حصولی، که وجهه همت علوم انسانی رایج است، به ‌دست می‌آید، با توجه به اصل «اتحاد علم و عالم و معلوم»، مفهوم بسیار نازلی از علم را دربرمی‌گیرد. اندیشمندان مسلمان علم حصولی را «دانایی» و علم حضوری را «دارایی» انسان می‌دانند که همیشه و در همه عوالم همراه اوست. ازآنجاکه انسان موجودی روحانیة البقاست، لذا به این دارایی (علم حضوری) بیشتر از آن دانایی (علم حصولی) نیازمند است. لذا هم نظام تعلیم و تربیت کشور و هم کسانی که به دنبال تحول در علوم انسانی-اسلامی هستند نمی‌توانند به‌سادگی از کنار این نوع دانش بگذرند (مصباح یزدی، ۱۳۶۳؛ تقوی، ۱۳۹۳).

از آنجا که دین برای هدایت مردم آمده است، طبعاً باید به نحوی سخن بگوید که مردم ادراک نمایند. اولیا و انبیای الهی با ادراکی جامع از این اصل، متناسب با ادراک مخاطب با آنان سخن گفته‌اند. بدیهی است که سخنان حکمی امامان معصوم (ع) با امثال کمیل، ابوحمزه ثمالی، سلمان و همام، گرچه با همان سیاق دین، لیکن در قالب لایه‌‎های عمیق‌تری از دین ارائه شده است که اصطلاحاً کلام حکمی امام معصوم (ع) گفته می‌شود. بنابراین نظریه‎پردازان علم دینی، اگر می‌خواهند تأثیرگذار ظاهر شوند، لاجرم باید با این بخش از معارف دینی ارتباطی عمیق‌تر برقرار کنند.

چنانچه بدون در نظر گرفتن تبیین انسان کامل از حقیقت اشیا (در عالم بالاتر) یا در مرتبه نازل‌تر از طریق علم شهودی، صرفاً از منظر نشئه مادی به پدیده‌ها نگاه شود، جوهر اشیاء به‌درستی ادراک نخواهد شد. بنابراین تفاوت دیدگاه دینی، با دیدگاه سکولار آن است که دیدگاه سکولار، بدون توجه به واقعیات عوالم وجودیِ دیگر، به تبیین پدیده‌ها می‌پردازد. لذا خروجی این نگاه، تبیین ناقص پدیده‌هاست. برای رفع این نقیصه، نیاز است که مفاهیم در سلسله طولی وجودی (عوالم مختلف وجود) به گونه‌ای هماهنگ با یکدیگر و هماهنگ با مستندات دینی استخراج شوند. پس تبیین پدیده‌ها و یا ادراک نظام علت و معلولی در علم دینی، به فراتر از عالم ماده کشانده می‌شود. ازاین‌رو محقق علم دینی، به داده‌هایی فراتر از داده‌‎های عالم ماده نیازمند می‌شود. براین‌اساس علم الهی و انبیای الهی، در جایگاه ارزشمند خود قرار می‌گیرند. حتماً برای ورود به این دانش نیازمند منطق (روشگان) خاص خود هستیم. ورود به دانش دینی حتماً مدل مند و روش مند خواهد بود. هر چقدر مدل ورود برای خوانش دانش دینی از منطق قوی تر و گسترده تری برخوردار باشد دریافت محقق به حاق مطلب، دریافتی عمیق تر و به اصل نزدیک تر است. منطق ارسطویی، منطق سیستمی و منطق تکاملی سه نمونه از معروف ترین منطق هایی است که تاکنون ارائه شده است. علم اصول متکفل ازیابی این منطق هاست. علمی که در بعد زمان، با حفظ اصول دائماً بر توانمندی های خود افزوده است.

چالش جدی در این زمینه، از نظر راقم، این است که دریافت ادراکات عمیق تر، قرار است تا به کجا ادامه یابد؟ به نظر می رسد پا به پای دریافت‌های عمیق تر، فرد باید زکات دانش خود را بپردازد و از دریافت های جدید خود برای خدمت به نوع بشر استفاده نماید. اگر نجات یک نفر نجات کل بشر است دریافت کننده این دانش، این بار برمی گردد و تا حد امکان از دیگران نیز دستگیری می نماید (این دیدگاه با ۴ سفر انسان در اسفار مرحوم آخوند نیز هماهنگ می شود). بدین سان، همانگونه که مسیر دریافت دانش با فرآیند از پایین به بالا و از بالا به پایین، درتعامل هست، حرکت از قلب به طرف عقل و حس و بر عکس نیز دائماً و بارها اتفاق می افتد. بدین سان، دو ساحتی کردن غیب و شهود و یا دوساحتی کردن امور روحانی و امور جسمانی  و جدا دیدن اینها از یکدیگر، رخت بر می بندد. فرد تا سرحد امکان به جنبه های معنوی می پردازد تا در امور دنیوی موفق تر عمل کند. زمین را هم آباد می کند تا زمینه رشد معنوی افراد را فراهم نماید. بنابراین دوگانه های ساختگی فرو می ریزند.

دو گانه دنیاگرایی و آخرت گرایی نیز درهم می آمیزند و لذاست که دین نه رهبانیت و عارف بریده از اجتماع را برمی تابد و نه انسان هایی که تنها به امور مادی و جسمانی پرداخته اند و فقط رشد شخصی یا مادی خود را دنبال می‌نمایند. این مسیر نیازمند افرادی است که همه جانبه نگری را تمرین کرده اند. دو دیگر آنکه طی این مسیر در هیچ بخشی از آن، بدون تولی به امام (ع) و از سر تفکر خودبنیادی نمی‌تواند عملیاتی شود. به لحاظ تاریخی و آنتولوژیک شاید تمام تلاش های انسانهایی که با دیدگاه شرقی و معنوی به دنیا نگریسته اند و تمام انسانها و جوامعی که با دیدگاه غربی و توجه به جنبه‌های مادی و جسمانی به دنیا توجه نشان داده اند، در کلانِ روایت، همه جایگاه خود را می‌یابند و دیدگاه مختار سعی در نفی هیچ یک ندارد؛ بلکه سعی می کند تا تلائم و هماهنگی و تعدیل در این دیدگاه ها بوجود آورد، و شاید معنای جهانی بودن و جهانی شدن و به وحدت رساندن جوامع از چنین مسیری باید بگذرد.

 

نظر شما

captcha