امروز دوشنبه 1403/02/24
Skip to main content
×

هشدار

اجزای کامپوننت را به یک آیتم منو اختصاص بدهید

بحث انسان مطلوب يا انسان آرماني از ديرباز تاکنون ذهن‌هاي بسياري را درگير خود نموده است. علما،عرفا،روان شناسان و هر انديشمندي که نسبت به حيات بشر و سرنوشت او کنجکاو بوده است، اين دغدغه را با خود همراه داشته و هرکدام به ميزان فهم و درک خود از هستي و ساختار وجودي انسان، نظرياتي ارائه داده اند.

انسان به دليل روحيه کمال خواهي خود، همواره در جست و جوي مطلوب خويش بوده است و اين مطلوب در جوامع، فرهنگها و آيين‌هاي مختلف به شکل‌هاي گوناگون ابراز شده است. در اسلام کمتر انديشمند و عالمي را مي‌توان يافت که درگير موضوع انسان کامل نشده باشد و همين طور در ساير اديان و مذاهب به نوعي براي خود تصويري از يک انسان آرماني را دنبال مي‌کنند و حتي روان شناسان غربي با ورود به اين بحث و از دريچه علم تجربي، تحقيقات مفصلي در خصوص انسان انجام داده‌اند هر چند به دليل غلط بودن مبناي کار و نديدن همه ابعاد وجود انسان، اکثر قريب به اتفاق آنها به بيراهه رفته‌اند. اين گروه نيز، شخصيت انسان را از داني تا عالي (از منظر خود) تصوير نموده - البته آنها اصطلاحات خاص خود را در اين مورد به کار برده اند- که در بيشتر موارد به لحاظ محتوا نظريات آنان مشابهت‌هاي زيادي با يکديگر داشته است. 

حساسيت نسبت به موضوع انسان و شناخت او از آنجا بالاست که مي‌تواند تمام ارکان يک جامعه را درگير خود نمايد. چراکه وقتي بپذيريم جامعه از انسان‌ها شکل يافته، هرگونه تصميم گيري و برنامه ريزي، منوط به تعريف ما از انسان خواهد شد و شايد علت العلل تمام مناقشات سياسي امروز را بتوان در همين موضوع جست و جو کرد و اختلاف نظرها در اداره جوامع را مربوط به تعريف‌ها و برداشت‌هاي صاحب نظران و انديشمندان از شخصيت انسان دانست. بنابراين موضوع انسان مطلوب مربوط به همه اعصار و قرون و تمام جوامع انساني است،حال کدام مکتب ، آيين و روش توانسته تعريفي منسجم تر،کامل تر و مطلوب تر از آن به دست دهد، تعريفي که انسان را به فطرت حقيقي خويش نزديک تر کرده باشد، نياز به بررسي‌هاي موشکافانه به دور از هر گونه تعصب دارد.

براي يک روان شناس غربي که انسان را از تولد تا مرگ و در همين دنيا تعريف مي‌کند،انسان مطلوب کسي است که بتواند به بهترين شکل ممکن با هم نوعان خود کنار بيايد و هنجارهاي جامعه را رعايت کند و از زندگي لذت ببرد و کار خود را پيش ببرد. اما آيا انسان مطلوب از منظر يک جهان بيني ديني و الهي نيز همين گونه است؟

لذا نکته بسيار مهم در آراي انديشمندان شرق و غرب در خصوص انسان، تعريف خدا در زندگي بشر بوده است.در واقع پذيرفته شدن اين موضوع در زندگي اين جهاني، مشخص مي‌کند که انسان مطلوب چگونه انساني مي‌تواند باشد؟ بديهي است انساني که مرگ را پايان کار خود مي‌داند با انساني که مرگ را تنها انتقال از مرحله‌اي به مرحله ديگر تلقي مي‌کند، تفاوتهاي آشکاري در شناخت انسان خواهند داشت واساس تمام اختلافها به خصوص در مکاتب شرق و غرب(مکاتبي که در شناخت انسان، بشر را منهاي خدا بررسي مي‌کنند) در مورد انسان، قطع به يقين همين خواهد بود. به همين دليل شناخت انسان مطلوب زماني امکان پذير است که بشر به درک منسجم تري از دنيا و خدا رسيده باشد و به عبارت ساده تر اينکه اول تکليف خود را با خدا مشخص کند بعد به سراغ شناخت از انسان برود.

واضح است که انسان مطلوب نوع دوم با نوع اول شايد مشترکاتي داشته باشند اما انسان مطلوب ناشي از يک تفکر الهي که گويي پس از مرگ و هجرت از اين دنيا، پاي به مرحله‌اي ديگر از حيات گذاشته است، تفاوت‌هاي بنيادين با انسان مطلوب نوع اول دارد. در واقع اين انسان ناشي ازتفکر الهي براي رسيدن به مطلوبيت، نياز به ساز و کارهاي ديگري دارد که در تعريف انسان منهاي خدا، تنها به بخشي از آن اشاره شده است. انساني که در طول يک مسير الهي تعريف مي‌شود تمام نيازها و مقاماتش بر اساس اين مسير تنظيم مي‌گردد و ابعاد شخصيتي او بسيار پهناورتر از انساني است که با مرگ جسمي، پرونده زندگي اش بسته خواهد شد.

*محمود محمدی

 

نظر شما

captcha