امروز جمعه 1403/02/07
Skip to main content
×

هشدار

اجزای کامپوننت را به یک آیتم منو اختصاص بدهید

منشورات پژوهشکده

میراث استاد

مسیر انقلاب ما با مسیر عالم مدرن یکی نیست؛
این می خواهد دنیا را دینی کند در صورتی که آن می خواهد دین را دنیوی کند؛
این ملکوتی و قدسی به عالم نگاه می کند و آن دیگری نگاه سکولاریستی دارد؛
این می خواهد ملکوتیان و قدسیان و انبیاء و اولیاء در دنیا راه را نشان دهند اما آن می خواهد همه این ها را کنار بگذارد.
منبع: کتاب تحول علوم انسانی
من چیزی مهمتر از این مطلب نداشتم که به شما بگویم:
حیات، این نیست که امروز داریم و این ها مشکلاتی نیست که با آن دست به گریبان هستیم. رنج این نیست که امروز می کشیم و تلخی، این نیست که امروز می چشیم. دشواری این نیست که ما می بینیم ... اگر تلخی است، تلخی پس از مرگ است و اگر رنجی هست، رنج آنجاست و اگر لذتی هم انسان بچشد، لذت این جهانی، لذت نیست؛ بلکه لذت آنجاست. چرا هنگامی که چاره از دست رفت، انسان متوجه مسئله شود؟ مسئله ای به این مهمی را چرا هنگامی بفهمیم که نتوانیم حل کنیم؟!
دوماهنامه تربیتی اخلاقی خلق، شماره ۶۲ و ۶۳
ایمان رسمی که برای حرکت از ظلمت به نور لازم است با ایمان اسمی تفاوت دارد؛
با ولایت تحقق می یابد و ولایت، با علوم انسانی - اسلامی است.
البته وقتی علوم انسانی - اسلامی و اقتصاد اسلامی استخراج گردد و قوانین اسلامی بر مبنای آن وضع شود، قوه مجریه باید بر همان اساس عمل کند، که تا آن مرحله راهی دراز در پیش است.
دوماهنامه تربیتی اخلاقی خلق، شماره ۶۲ و ۶۳
الان جنگ در مراکز علمی واقع می شود؛
و خطرش همینجاست یعنی مراکزی که محل نشر و ترویج علوم انسانی غرب است ... ما در عصری هستیم که آمریکا، اروپا و کلا غرب می گویند: خود خلق باید ببیند چه کار کنند ... مراجع تقلید ما نماز، روزه، حج و جهاد را می نویسند ولی آنان اقتصاد و علوم تربیتی و سیاست و مدیریت و .. را تنظیم می کنند.
دوماهنامه تربیتی اخلاقی خلق، شماره ۶۲ و ۶۳

صوت

ویدئو

تصاویر

آثار استاد

بیشتر
کتاب

تفکر

  • سال نشر: ۱۳۹۷
  • قطع: رقعی
  • تعداد صفحه: ۹۶
  • شابک: 978-600-441-139-4
  • ناشر: دفتر نشر معارف
معرفی کتاب

  

در پی انتشار یادداشت نسبت حکمت متعالیه و منطق تکاملی نوشته دکتر سیدمحمدرضا تقوی در روزنامه فرهیختگان، مریم طیبی، دانشجوی دکتری فلسفه تطبیقی دانشگاه قم یادداشت انتقادی نوشته است که در ادامه از نظر شما می گذرد:

مکتب حکمت متعالیه ملاصدرا را می‌توان مکتب پیشرویی در میان مکاتب فلسفی اسلامی دانست. صدرا با ایجاد ابداعاتی فلسفی و استفاده همزمان از برهان، عرفان و قرآن توانست هستی‌شناسی قابل‌توجهی را ارائه دهد که هم می‌تواند بهترین توجیه و تبیین را برای مسائل موجود ارائه دهد و هم ظرفیت تطبیق و بررسی مسائل جدید را دارد.

اما همین ویژگی فلسفه صدرا غالبا باعث تحلیل‌هایی شتاب‌زده و گاه نتیجه‌هایی متفاوت از مبنا‌ی حکمت متعالیه می‌شود. فلسفه صدرا را باید با ادبیات خود او و در چارچوب فلسفی او تبیین و تحلیل کرد، ابتدا باید مبانی و ابداعات حکمت متعالیه به‌درستی تبیین شود و سپس در ادامه به بیان هستی‌شناسی و الزامات آن بر پایه این مبانی پرداخت.

در شماره ۳۴۳۲ روزنامه «فرهیختگان»، در تاریخ ۲۱ مهر ۱۴۰۰، یادداشتی با عنوان «نسبت حکمت متعالیه و منطق تکاملی» ارائه شد که طی آن نگارنده سعی بر تطبیق میان حکمت متعالیه و منطق تکاملی داشته است.

وی در ابتدا از مبانی حکمت متعالیه می‌گوید و در جایی برای توضیح «وحدت وجود» می‌نویسد: «دیگر آنکه جناب صدرا با طرح مساله «وحدت وجود» همه عالَم را یک سامانه معرفی کرد، «هر سه مثال از تک‌سامانه بودن عالم دفاع می‌کنند. از این‌طرف منطق تکاملی بحث سیستم بودن عالم را مطرح می‌کند که درست همین حرف جناب صدرا است» و «در نکته ششم بیان می‌کند: نکته مهم دیگر از تشابه دو دیدگاه حکمت متعالیه و منطق تکاملی به پذیرش «محور ثابت» در تحلیل سیستم برمی‌گردد.»

همچنین در توضیح حرکت جوهری می‌نویسد: «حرکت جوهری ملاصدرا از دیگر ابداعات ایشان است. اینکه همه‌چیز درحال حرکت و تغییر است و سمت‌وسو و جهت این حرکت هم به‌سوی توحید است. یعنی کثرات منشعب از وحدت هستند، این کثرات در بعد زمان مجدد به‌سمت وحدت می‌روند، لیکن وحدتی با انسجام بیشتر و کیفیتی بالاتر. اگر کثرات به‌سمت تولید کثرات بیشتر بروند، با هدف خلقت ناهماهنگ خواهد بود.»

در ادامه و فارغ از بحث طولانی و عمیق عملیاتی بودن یا نبودن و چگونگی تطبیق میان منطق تکاملی و فلسفه صدرا، با چهار نکته در نقد فلسفی یادداشت مذکور ذکر خواهد شد تا تبیینی دقیق‌تر از مبانی حکمت متعالیه و هستی‌شناسی صدرا به مخاطب ارائه شود.

اول: مفاهیم و کلمات در ادبیات فلسفی نقش بسیار مهمی را برعهده دارند، در فلسفه نمی‌توان با تسامح کلمه‌ای را جای کلمه دیگر به‌کار گرفت. هر واژه‌ای بار معنایی خود را دارد و به مخاطب بینش متفاوتی را القا می‌کند. در یادداشت مذکور بارها کلمه سیستم و سامانه بودن عالم آمده است، این واژه الزاماتی به‌دنبال خود دارد نظیر اینکه عالم هستی دارای اجزایی است. این اجزا در کارکرد سیستماتیک خود پیش می‌رود و عالم مجموعه این اجزا است و قوام عالم به اجزای خود است؛ مانند ساعت که مجموعه‌ای از اجزا است. این خوانش از عالم هستی بسیار دور است از نگاه صدرا به ماهیت عالم هستی، صدرا عالم هستی را دارای مراتب می‌داند و هر مرتبه‌ای را تجلی مرتبه قبل می‌داند و قوام هر مرتبه به مرتبه پیش از خود است و قوام عالم هستی در پایه‌ای‌ترین لایه خود به ذات واجب تعالی است. از این‌رو واژه سیستم و سامانه با خوانش کلی فلسفه صدرا ناهماهنگ است.

دوم: در تطبیق میان دو مکتب فلسفی باید در ابتدا مبانی هر دو مکتب و نتایج آن به‌صورت شفاف و دقیق بیان شود و در ادامه به نتیجه‌گیری و تطبیق میان آن‌دو پرداخت، اما متاسفانه در یادداشت مذکور اساسا تبیینی ابتدایی از منطق تکاملی ارائه نشده است و تبیین بیان‌شده درباره حکمت متعالیه نیز از دقت علمی و جامعیت برخوردار نیست. نمی‌توان یک اصلی شبیه حرکت جوهری یا وحدت وجود که خود برمبنای اصول پایه‌ای‌تری هست را بدون هیچ اشاره به آن اصول پایه‌ای آورد و سپس دست به تشریح جهان‌بینی زد. سخن از وحدت وجود بدون اشاره به تشکیک وجود سخنی ناتمام و مبهم است.

برای تبیین فلسفه ملاصدرا، باید اصول اولیه آن برای مخاطب تشریح شود و سپس برپایه آن هستی‌شناسی ملاصدرا بیان شود. در ادامه طی مقدماتی به اختصار توضیحاتی ارائه خواهد شد:

اصالت وجود: اصل بنیادین صدرا در ساختار فلسفی او اصالت وجود است. طبق این اصل آنچه در عالم خارج تحقق دارد و دارای اثر هست، وجود است.

تشکیک وجود: طبق اصالت وجود موجوداتی که در عالم خارج تقرر دارند، وجود آنها اصیل است و وجه تشابه آنها در وجود است. سوال می‌شود پس تفاوت در چیست؟ صدرا با مطرح کردن تشکیک وجود به این سوال پاسخ می‌دهد. تشکیک وجود به این معناست که موجودات در آنچه باهم اشتراک دارند در همان چیز اختلاف هم دارند؛ مثلا نور: نورخورشید، نور لامپ، نور کبریت همگی نور هستند، اما در درجه نوری خود باهم تفاوت دارند، بنابراین موجودات همه وجودند، اما در درجه وجودی باهم متفاوتند، پس علت این تکثر موجودات در عالم تشکیک وجود است و در ادبیات فلسفی گفته می‌شود وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت. کثرتی که به وحدت برمی‌گردد.

وحدت وجود: بنابر دو اصل یادشده، عالم هستی حقیقت یگانه‌ای است که دارای مراتب وجود است. ملاصدرا در سیر اندیشه فلسفی خود توانست با اصول فلسفی مختص به خود، از وحدت تشکیکی وجود به وحدت شخصی وجود برسد. وی با تفسیر علیت به تجلی، حقیقت وجود را منحصر در واجب تعالی دانست و غیر از او را تطورات و تجلیات وجود واحد واجبی تلقی کرد. طبق این نظریه وجود حق به‌واسطه وجود منبسط که به نحو تفصیلی در برگیرنده همه ممکنات است، در مجالی و مظاهر مختلف نمایان شده است، کثرت حقیقی درکار نیست. طبق این نظریه، کثرت در ظهورات و نمودات است نه در حقیقت وجود. با انتقال کثرت به ظهورات، تشکیک نیز از وجود به ظهورات و نمود‌ها منتقل می‌شود. ظهور وجود دارای مراتب مشکک است، هرچه تنزل بیشتر شود، ظهور وجود ضعیف‌تر می‌شود و هرچه مدارج آن به هستی صرف نزدیک شود ظهور آن قوی‌تر می‌شود، اما این شدت و ضعف‌ها به وحدت و بساطت ذات حق خدشه‌ای وارد نمی‌سازد و تماما عالم هستی تجلی و ظهورات واجب تعالی است.

سوم: نویسنده وقتی به وحدت وجود اشاره می‌کند توضیح نمی‌دهد وحدت شخصیه را مد نظر دارد یا معنایی دیگر را مراد کرده است.

چهارم: نویسنده در نکته دوم به مساله «حرکت جوهری» که یکی از مبانی مهم و دقیق فلسفه صدرا است اشاره می‌کند، جدا از آنکه توضیحی دقیق و فلسفی از آن ارائه نمی‌دهد، از وجود حرکت جوهری در عالم هستی به‌عنوان مقدمه نتایجی می‌گیرد که ازلحاظ منطقی لازمه آن مقدمات نیست و اساسا نکته دوم هم به‌علت عدم توضیح فلسفی حرکت جوهری و هم به‌علت صحیح نبودن سیر قیاس در آن از ابهام بالایی برخوردار است.

شاید بتوان قیاس مطرح‌شده در نکته سوم نوشته مذکور را این‌طور شکل‌بندی کرد:

صغری: همه‌ چیز در حال حرکت است.

کبری: غایت این حرکت توحید است.

نتیجه: همه‌چیز به‌سمت توحید حرکت می‌کند.

تا به اینجای نوشته با چشم‌پوشی بر اینکه نویسنده دلیل و توضیحی برای مقدمات خود نیاورده که این خود خلاف استدلال‌ورزی است و همچنین حرکت جوهری را توضیح نداده، قابل‌پذیرش است، اما مساله مهم عدم ارتباط معنایی و منطقی این قیاس با جملات بعدی است. نویسنده بعد از ارائه قیاس مذکور جملات زیر بیان کرده است.

«دانش انباشتی که تولیدات مضاعفی دارد، محققان را در انباشت دانش یاری می‌رساند؛ اما به همان نسبت می‌تواند محقق را با انبوهی از اطلاعات روبه‌رو سازد که برای فهم آنان نیازمند طبقه‌بندی داده‌ها است.»
این جملات به‌معنای نتیجه ثانوی قیاس قبلی است یا توضیحی تکمیلی برای آن است؟ در هر دوصورت ارتباط منطقی میان این جملات با قیاس قبلی وجود ندارد.

پنجم: برای تطبیق بین منطق تکاملی و ساختار فلسفی صدرا باید به منطق ملاصدرا استناد شود و توضیح داده شود، نه صرفا به هستی‌شناسی او آن‌هم مبهم و ناقص. قاعدتا تطبیق یا بین ساختار کلی دو مکتب تفکراتی است یا بین دو قسمت مشابه از آن دو مکتب، اما آنچه در نوشته مذکور شده، خارج از این قاعده است.

بنابراین براساس نکات فوق می‌توان مدعی شد نگاه صدرا به عالم هستی سیستمی نیست، بلکه مراتبی است. با توضیحاتی که گفته شد، در نگاه سیستمی ابقای کل بر جزء است و کل محتاج به جزء می‌شود، اما در تبیین صدرا دقیقا سیر ابقا برعکس است. ابقای تجلیات به گوهره اصلی هستی است و آنچه حقیقتا و اصالتا وجود دارد، همان گوهره اصلی وجود است و سایر موجودات مظاهر آن گوهر یگانه‌اند؛ بنابراین الزامات این دو تفسیر (سیستمی- تجلی) بسیار از هم دور است و تفسیر سیستمی و الزامات آن اساسا هستی‌شناسی صدرا را به بیراه می‌برد و همچنین باید دانست اساسا تطبیق میان دو مکتب یک رشته تخصصی است که قوانین مخصوص به خود را دارد و در آخر در فلسفه به‌کارگیری هر واژه‌ای بار معنایی خاص خود را داراست که تبعات مختص خود را به‌دنبال دارد، از این‌رو دقت در انتخاب واژه بسیار حائز اهمیت است و گاه تسامح در این امر باعث سوء برداشت می‌شود و باید علاوه‌بر استفاده دقیق از مفاهیم و واژه‌ها، آنها به‌طور شفاف تعریف شوند.

 

  

در پی انتشار یادداشت نسبت حکمت متعالیه و منطق تکاملی نوشته دکتر سیدمحمدرضا تقوی در روزنامه فرهیختگان، مریم طیبی، دانشجوی دکتری فلسفه تطبیقی دانشگاه قم یادداشت انتقادی نوشته است که در ادامه از نظر شما می گذرد:

مکتب حکمت متعالیه ملاصدرا را می‌توان مکتب پیشرویی در میان مکاتب فلسفی اسلامی دانست. صدرا با ایجاد ابداعاتی فلسفی و استفاده همزمان از برهان، عرفان و قرآن توانست هستی‌شناسی قابل‌توجهی را ارائه دهد که هم می‌تواند بهترین توجیه و تبیین را برای مسائل موجود ارائه دهد و هم ظرفیت تطبیق و بررسی مسائل جدید را دارد.

اما همین ویژگی فلسفه صدرا غالبا باعث تحلیل‌هایی شتاب‌زده و گاه نتیجه‌هایی متفاوت از مبنا‌ی حکمت متعالیه می‌شود. فلسفه صدرا را باید با ادبیات خود او و در چارچوب فلسفی او تبیین و تحلیل کرد، ابتدا باید مبانی و ابداعات حکمت متعالیه به‌درستی تبیین شود و سپس در ادامه به بیان هستی‌شناسی و الزامات آن بر پایه این مبانی پرداخت.

در شماره ۳۴۳۲ روزنامه «فرهیختگان»، در تاریخ ۲۱ مهر ۱۴۰۰، یادداشتی با عنوان «نسبت حکمت متعالیه و منطق تکاملی» ارائه شد که طی آن نگارنده سعی بر تطبیق میان حکمت متعالیه و منطق تکاملی داشته است.

وی در ابتدا از مبانی حکمت متعالیه می‌گوید و در جایی برای توضیح «وحدت وجود» می‌نویسد: «دیگر آنکه جناب صدرا با طرح مساله «وحدت وجود» همه عالَم را یک سامانه معرفی کرد، «هر سه مثال از تک‌سامانه بودن عالم دفاع می‌کنند. از این‌طرف منطق تکاملی بحث سیستم بودن عالم را مطرح می‌کند که درست همین حرف جناب صدرا است» و «در نکته ششم بیان می‌کند: نکته مهم دیگر از تشابه دو دیدگاه حکمت متعالیه و منطق تکاملی به پذیرش «محور ثابت» در تحلیل سیستم برمی‌گردد.»

همچنین در توضیح حرکت جوهری می‌نویسد: «حرکت جوهری ملاصدرا از دیگر ابداعات ایشان است. اینکه همه‌چیز درحال حرکت و تغییر است و سمت‌وسو و جهت این حرکت هم به‌سوی توحید است. یعنی کثرات منشعب از وحدت هستند، این کثرات در بعد زمان مجدد به‌سمت وحدت می‌روند، لیکن وحدتی با انسجام بیشتر و کیفیتی بالاتر. اگر کثرات به‌سمت تولید کثرات بیشتر بروند، با هدف خلقت ناهماهنگ خواهد بود.»

در ادامه و فارغ از بحث طولانی و عمیق عملیاتی بودن یا نبودن و چگونگی تطبیق میان منطق تکاملی و فلسفه صدرا، با چهار نکته در نقد فلسفی یادداشت مذکور ذکر خواهد شد تا تبیینی دقیق‌تر از مبانی حکمت متعالیه و هستی‌شناسی صدرا به مخاطب ارائه شود.

اول: مفاهیم و کلمات در ادبیات فلسفی نقش بسیار مهمی را برعهده دارند، در فلسفه نمی‌توان با تسامح کلمه‌ای را جای کلمه دیگر به‌کار گرفت. هر واژه‌ای بار معنایی خود را دارد و به مخاطب بینش متفاوتی را القا می‌کند. در یادداشت مذکور بارها کلمه سیستم و سامانه بودن عالم آمده است، این واژه الزاماتی به‌دنبال خود دارد نظیر اینکه عالم هستی دارای اجزایی است. این اجزا در کارکرد سیستماتیک خود پیش می‌رود و عالم مجموعه این اجزا است و قوام عالم به اجزای خود است؛ مانند ساعت که مجموعه‌ای از اجزا است. این خوانش از عالم هستی بسیار دور است از نگاه صدرا به ماهیت عالم هستی، صدرا عالم هستی را دارای مراتب می‌داند و هر مرتبه‌ای را تجلی مرتبه قبل می‌داند و قوام هر مرتبه به مرتبه پیش از خود است و قوام عالم هستی در پایه‌ای‌ترین لایه خود به ذات واجب تعالی است. از این‌رو واژه سیستم و سامانه با خوانش کلی فلسفه صدرا ناهماهنگ است.

دوم: در تطبیق میان دو مکتب فلسفی باید در ابتدا مبانی هر دو مکتب و نتایج آن به‌صورت شفاف و دقیق بیان شود و در ادامه به نتیجه‌گیری و تطبیق میان آن‌دو پرداخت، اما متاسفانه در یادداشت مذکور اساسا تبیینی ابتدایی از منطق تکاملی ارائه نشده است و تبیین بیان‌شده درباره حکمت متعالیه نیز از دقت علمی و جامعیت برخوردار نیست. نمی‌توان یک اصلی شبیه حرکت جوهری یا وحدت وجود که خود برمبنای اصول پایه‌ای‌تری هست را بدون هیچ اشاره به آن اصول پایه‌ای آورد و سپس دست به تشریح جهان‌بینی زد. سخن از وحدت وجود بدون اشاره به تشکیک وجود سخنی ناتمام و مبهم است.

برای تبیین فلسفه ملاصدرا، باید اصول اولیه آن برای مخاطب تشریح شود و سپس برپایه آن هستی‌شناسی ملاصدرا بیان شود. در ادامه طی مقدماتی به اختصار توضیحاتی ارائه خواهد شد:

اصالت وجود: اصل بنیادین صدرا در ساختار فلسفی او اصالت وجود است. طبق این اصل آنچه در عالم خارج تحقق دارد و دارای اثر هست، وجود است.

تشکیک وجود: طبق اصالت وجود موجوداتی که در عالم خارج تقرر دارند، وجود آنها اصیل است و وجه تشابه آنها در وجود است. سوال می‌شود پس تفاوت در چیست؟ صدرا با مطرح کردن تشکیک وجود به این سوال پاسخ می‌دهد. تشکیک وجود به این معناست که موجودات در آنچه باهم اشتراک دارند در همان چیز اختلاف هم دارند؛ مثلا نور: نورخورشید، نور لامپ، نور کبریت همگی نور هستند، اما در درجه نوری خود باهم تفاوت دارند، بنابراین موجودات همه وجودند، اما در درجه وجودی باهم متفاوتند، پس علت این تکثر موجودات در عالم تشکیک وجود است و در ادبیات فلسفی گفته می‌شود وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت. کثرتی که به وحدت برمی‌گردد.

وحدت وجود: بنابر دو اصل یادشده، عالم هستی حقیقت یگانه‌ای است که دارای مراتب وجود است. ملاصدرا در سیر اندیشه فلسفی خود توانست با اصول فلسفی مختص به خود، از وحدت تشکیکی وجود به وحدت شخصی وجود برسد. وی با تفسیر علیت به تجلی، حقیقت وجود را منحصر در واجب تعالی دانست و غیر از او را تطورات و تجلیات وجود واحد واجبی تلقی کرد. طبق این نظریه وجود حق به‌واسطه وجود منبسط که به نحو تفصیلی در برگیرنده همه ممکنات است، در مجالی و مظاهر مختلف نمایان شده است، کثرت حقیقی درکار نیست. طبق این نظریه، کثرت در ظهورات و نمودات است نه در حقیقت وجود. با انتقال کثرت به ظهورات، تشکیک نیز از وجود به ظهورات و نمود‌ها منتقل می‌شود. ظهور وجود دارای مراتب مشکک است، هرچه تنزل بیشتر شود، ظهور وجود ضعیف‌تر می‌شود و هرچه مدارج آن به هستی صرف نزدیک شود ظهور آن قوی‌تر می‌شود، اما این شدت و ضعف‌ها به وحدت و بساطت ذات حق خدشه‌ای وارد نمی‌سازد و تماما عالم هستی تجلی و ظهورات واجب تعالی است.

سوم: نویسنده وقتی به وحدت وجود اشاره می‌کند توضیح نمی‌دهد وحدت شخصیه را مد نظر دارد یا معنایی دیگر را مراد کرده است.

چهارم: نویسنده در نکته دوم به مساله «حرکت جوهری» که یکی از مبانی مهم و دقیق فلسفه صدرا است اشاره می‌کند، جدا از آنکه توضیحی دقیق و فلسفی از آن ارائه نمی‌دهد، از وجود حرکت جوهری در عالم هستی به‌عنوان مقدمه نتایجی می‌گیرد که ازلحاظ منطقی لازمه آن مقدمات نیست و اساسا نکته دوم هم به‌علت عدم توضیح فلسفی حرکت جوهری و هم به‌علت صحیح نبودن سیر قیاس در آن از ابهام بالایی برخوردار است.

شاید بتوان قیاس مطرح‌شده در نکته سوم نوشته مذکور را این‌طور شکل‌بندی کرد:

صغری: همه‌ چیز در حال حرکت است.

کبری: غایت این حرکت توحید است.

نتیجه: همه‌چیز به‌سمت توحید حرکت می‌کند.

تا به اینجای نوشته با چشم‌پوشی بر اینکه نویسنده دلیل و توضیحی برای مقدمات خود نیاورده که این خود خلاف استدلال‌ورزی است و همچنین حرکت جوهری را توضیح نداده، قابل‌پذیرش است، اما مساله مهم عدم ارتباط معنایی و منطقی این قیاس با جملات بعدی است. نویسنده بعد از ارائه قیاس مذکور جملات زیر بیان کرده است.

«دانش انباشتی که تولیدات مضاعفی دارد، محققان را در انباشت دانش یاری می‌رساند؛ اما به همان نسبت می‌تواند محقق را با انبوهی از اطلاعات روبه‌رو سازد که برای فهم آنان نیازمند طبقه‌بندی داده‌ها است.»
این جملات به‌معنای نتیجه ثانوی قیاس قبلی است یا توضیحی تکمیلی برای آن است؟ در هر دوصورت ارتباط منطقی میان این جملات با قیاس قبلی وجود ندارد.

پنجم: برای تطبیق بین منطق تکاملی و ساختار فلسفی صدرا باید به منطق ملاصدرا استناد شود و توضیح داده شود، نه صرفا به هستی‌شناسی او آن‌هم مبهم و ناقص. قاعدتا تطبیق یا بین ساختار کلی دو مکتب تفکراتی است یا بین دو قسمت مشابه از آن دو مکتب، اما آنچه در نوشته مذکور شده، خارج از این قاعده است.

بنابراین براساس نکات فوق می‌توان مدعی شد نگاه صدرا به عالم هستی سیستمی نیست، بلکه مراتبی است. با توضیحاتی که گفته شد، در نگاه سیستمی ابقای کل بر جزء است و کل محتاج به جزء می‌شود، اما در تبیین صدرا دقیقا سیر ابقا برعکس است. ابقای تجلیات به گوهره اصلی هستی است و آنچه حقیقتا و اصالتا وجود دارد، همان گوهره اصلی وجود است و سایر موجودات مظاهر آن گوهر یگانه‌اند؛ بنابراین الزامات این دو تفسیر (سیستمی- تجلی) بسیار از هم دور است و تفسیر سیستمی و الزامات آن اساسا هستی‌شناسی صدرا را به بیراه می‌برد و همچنین باید دانست اساسا تطبیق میان دو مکتب یک رشته تخصصی است که قوانین مخصوص به خود را دارد و در آخر در فلسفه به‌کارگیری هر واژه‌ای بار معنایی خاص خود را داراست که تبعات مختص خود را به‌دنبال دارد، از این‌رو دقت در انتخاب واژه بسیار حائز اهمیت است و گاه تسامح در این امر باعث سوء برداشت می‌شود و باید علاوه‌بر استفاده دقیق از مفاهیم و واژه‌ها، آنها به‌طور شفاف تعریف شوند.

 

نظر شما

captcha